Document Type : Original Article
Authors
1 educational system 16 zone - teacher
2 manager of philosophy of science group (sharif university)
Abstract
Keywords
چکیده
نظریّۀ مهبانگ از جمله نظریاتی است که به دلیل وجود شواهد و قرائن توانسته است نسبت به نظریات رقیب خود تفوّق و برتری یابد. این نظریّۀ جدید کیهانشناختی سبب شد تا برخی از متفکّران دینی و بهویژه متکلّمان جدید مهبانگ را مصداق خلق از عدم دانسته و به طرفداری از حدوث زمانی عالم بپردازند. مهبانگ از طریق برهان انّی و شواهد تجربی مورد تأیید قرار گرفته است. در این مقاله با استفاده از آموزههای فلسفۀ علم و فلسفۀ اسلامی به بررسی و نقد پیشفرضهای نظریۀ مهبانگ میپردازیم. در ابتدا ثابت میکنیم که این نظریّه به دلیل نداشتن شرایط تجربی و تکرارناپذیری، معیارهای نظریّۀ علمی را دارا نیست و سپس از طریق آموزهای فلسفۀ اسلامی، که مبتنی بر برهان از نوع لمّی است، نقاط ضعف این نظریّه را آشکار خواهیم کرد. با توجه به این نقدها میتوان گفت که از طریق نظریّۀ مهبانگ نمیتوان حدوث زمانی عالم را اثبات کرد.
کلیدواژهها: نظریّۀ مهبانگ، فلسفۀ علم، فلسفۀ اسلامی، برهان انّی، برهان لمّی.
مقدّمه
یکی از مسائلی که همواره ذهن فلاسفه را به خود مشغول داشته است مبحث حدوث و قدم عالم است. پیشرفت علم نجوم و کیهانشناسی در عصر حاضر تأثیرات بسزایی در طرح مجدّد این مسأله داشته است. در این مقاله میکوشیم تا نظریّۀ کیهانشناسان دربارة پیدایش عالم را از منظر فلسفۀ اسلامی نقد و بررسی کنیم. آیا یافتههای جدید کیهانشناسان که همان مدل استاندارد (مهبانگ) است میتواند مؤیّد نظریّۀ حدوث باشد؟ کیهانشناسان در مورد دنیای پیش از مهبانگ چه نظریّهای دارند؟ پرسش دیگر این است که آیا دنیای پس از مهبانگ خودبنیاد است و با قوانین فیزیکی اداره میشود؟ در این مقاله میکوشیم تا با استمداد از یافتههای جدید فیزیکدانان به تحلیل و بررسیِ فلسفی حدوث و قدم عالم بپردازیم. اما از آنجا که این بحث ارتباط مستقیمی به مبحث حدوث و قدم دارد لذا ابتدا به تعریف انواع حدوث و قدم میپردازیم. پس از آن به ذکر قرائنی علمی جهت تأیید نظریّۀ مهبانگ مبادرت میورزیم و سپس این نظریّه را از منظر فلسفۀ اسلامی بررسی و نقد میکنیم و نشان میدهیم که دیدگاههای فلاسفة اسلامی به دلیل ابتنا بر برهان لمّی از اتقان بیشتری برخوردارند و بهخوبی نقاط ضعف نظریۀ مهبانگ را نشان میدهند و در نهایت نتیجه میگیریم که با تمسّک به نظریّۀ مذکور نمیتوان به حدوث زمانی عالم پی برد.
تعریف حدوث و قدم
حدوث و قدم از جمله مباحثی است که فلاسفۀ اسلامی به آن توجه کردهاند و پیرامون آن به بحث پرداختهاند. در اینجا به تعریف حدوث و قدم میپردازیم.
حدوث عالم: واژة حدوث که در فارسی به معنای پدیداری است به واقعهای گفته میشود که در پیشینة خود سابقة نیستی و عدم داشته است؛ البته باید متذّکر شد که حدوث یا زمانی است و یا ذاتی. حدوث زمانی در یک مقطعی از زمان پدیدار گشته است؛ به عبارت دیگر هر چیزی که مسبوق به عدم بوده و پس از یک دورة زمانی به وجود آمده باشد به آن حادث زمانی گفته میشود. نوع دیگر حدوث که حدوث ذاتی نام دارد حدوثی است که شیء در مرتبۀ حاقّ ذات خود نیازمند موجود غنی بالذّات است. در این نوع حدوث اگر شیء مورد نظر قدیم زمانی نیز باشد در مرتبۀ ذات خود نیازمند دیگری است. این بحث در متون فلسفة اسلامی با عنوان تقدّم و تأخّر نیز یاد شده است. سهروردی در تعریف این دو مورد چنین میگوید: «هی أنّ الموجود ینقسم إلى متقدّم و متأخّر: إمّا بحسب الزمان کتقدّم موسى على عیسى؛ ... و إمّا بالذات کتقدّم ما یجب بوجودهالشیء کتقدم حرکة الإصبع على حرکة الخاتم فنقول: تحرک الإصبع فتحرک الخاتم، و ما تحرّک فما تحرّک؛ و لا یتأتّى بالعکس» (سهروردی،1380: 217).
قدم عالم: واژة قدیم از نگاه فلسفی شامل موجودی است که در پیشینة خود هیچ سابقهای از نیستی ندارد؛ یعنی موجودی است که همیشه بوده و هیچ زمانی نبوده که نبوده است. پس، از نگاه فلسفی نفی نیستی از سابقة هر موجودی به معنای قدیم بودن آن میباشد. قدیم نیز در اینجا دو قسم است یکی قدیم ذاتی و دیگری قدیم زمانی. قدیم ذاتی در حاقّ ذات خود نیاز به غیر ندارد اما اگر موجودی صرفاً قدیم زمانی باشد نمیتوان نتیجه گرفت که در ذات خود بینیاز از غیر است همچون عقول که اگرچه قدیم زمانی هستند اما در ذات خود نیازمندند.
قرائن علمی نظریّۀ مهبانگ
آنچه که بهطور مختصر پیرامون دعاوی طرفداران مهبانگ میتوان گفت این است طبق نظر آنان جهان با یک انفجار بزرگ آغاز گردیده است؛ گرچه این واقعه بهطور مستقیم مشهود هیچیک از آنان نبوده ولی قرائنی ارائه شده است که احتمال وقوع آن را افزایش میدهد که یکی از آنها انبساط عالم و دیگری امواج زمینۀ کیهانی است که تفصیل آن در ذیل خواهد آمد. رقبای این نظریّه در همان حوزۀ فیزیک و کیهانشناسی، که به نظریّۀ حالت پایدار معروف است معتقدند که جهان برای همیشه همین وضعیت را داشته است؛ که با کشف امواج زمینۀ کیهانی نظریّۀ حالت پایدار تضعیف شد.
آن دسته فلاسفۀ اسلامی که به مسألۀ پیدایش عالم پرداختهاند گرچه به این نظریات جدید وقوف نداشتهاند ولی اکثراً متعهّد و پایبند به استدلال و براهین عقلی بودهاند چنانکه استدلالات آنها را میتوان در کنار نظریّات جدید کیهانشناسان طرح و بررسی کرد.
همانطور که اشاره شد نظریّۀ مهبانگ دارای قرائنی است که فیزیکدانان را به پذیرش آن ترغیب نموده است آن قرائن و شواهدی که مؤیّد این نظریه هستند عبارتاند از:
انتشار مقالة ادوین هابل (1929)، با عنوان «رابطة مسافت و سرعت امواج در سحابیهای میانکهکشانی»،[i] نقطة عطفی در برداشتِ ما از جهان به وجود آورد. شاید بتوان گفت این بزرگترین انطباق تئوری با آزمایش عملی در تاریخ علم بوده است. طبق اوّلین مشاهدات و رصدهای انجام شده توسط ادوین هابل (منجّم آمریکایی) و تأییداتی که سایر منجّمین انجام دادهاند، اثبات شده که کهکشانها پیوسته از یکدیگر در حال دور شدن هستند و هر کهکشانی که از ما دورتر است سرعت دور شدنش نیز نسبت به بقیّه از ما بیشتر است. برای تصوّر بهتر، آن را تشبیه به بادکنکی کردهاند که نقاطی بر روی آن وجود دارد: «انبساط جهان شباهت بسیار نزدیکی به نقاط متحدالشکل روی بادکنک دارد. قانون هابل در مورد کهکشانها دقیقاً مانند نقاط روی بادکنک است. در هر بازۀ زمانی که هر جفت کهکشان در همان بازه از هم دور شدهاند نتیجه میشود که در همان بازه در سیر عقبگرد به گذشته به یکدیگر نزدیک بودهاند» (Islam, 2001, p.3).
انبساط جهان به معنی افزایش فاصلة متریک بین اجسام جهان در گذر زمان است. این انبساط درونی است، یعنی به فاصلة نسبی بین اجزای جهان یعنی کهکشانها برمیگردد، و به معنی حرکت کهکشانها به سمت فضای بیرون نیست. انبساط جهان از ویژگیهای مهم کیهانشناسی مهبانگ است یعنی با این کشف میتوان از مدل مهبانگ یا انفجار بزرگ سخن گفت و از آن دفاع کرد. انفجار بزرگ یا مهبانگ قابل شهود مستقیم و تجربۀ بیواسطه نیست بلکه قرائن و شواهد دالّ بر وقوع چنین حادثهای است که یکی از آنها قانون هابل است. «قانون هابل برداشت طبیعی از انبساط جهان و در نتیجه استنباط رخداد مهبانگ است که میتواند خلقت مادّه در نظریّۀ حالت پایدار را نیز در بربگیرد» (Larsen, 2007,p.70). نظریّۀ حالت پایدار اعتقادی به نقطۀ شروع برای جهان ندارد. «در جهان در حال انبساط فواصل در حال افزایش بوده و شتاب یک ذرّه در گذر زمان کاهش مییابد و اگر جهان در حال انبساط نبود شتاب ذرّات ثابت میماند»(Bronnikov, Kirill A; Rubin, Sergey G, 2013, p. 239).
طبق نظر وینبرگ، برندة جایزۀ نوبل فیزیک، دور شدن کهکشانها ادامة آثار همان انفجار نخستین است که همچنان اجرام بهوجود آمده از این انفجار در حال دور شدن هستند و این انبساط طبق قانون لختی یا اینرسی تداوم همان انبساط پیشین ناشی از انفجار است. دلیل دیگر اشاره به وجود انرژی ناشناختة تاریک میکند که برخلاف انرژی جاذبه عمل میکند و کهکشانها را که باید همدیگر را جذب کنند برعکس از همدیگر دور میکند. در هر دو صورت این انبساط خواه ناشی از انفجار و یا ناشی از انرژی تاریک باشد؛ گویای این است که در گذشته کهکشانها به یکدیگر نزدیکتر بودهاند. هرچقدر به گذشتۀ دور برمیگردیم سرآخر کهکشانها در یک نقطۀ بینهایت داغ و پرچگال جمع بودهاند که شرایط همان انفجار است.
نقل شده که آرنو پنزیاس و رابرت ویلسون به هنگام تنظیم آنتنْ امواجی را رصد کردند که هیچ راه گریزی از آن وجود نداشت؛ در واقع جهت آنتن به هر سمتی که قرار میگرفت گویا مانیتور باز همچنان آن امواج را نمایان میکرد، لذا پی بردند که: «فضا و زمان مملو است از این امواج الکترومغناطیس، امواجی که کیهانی بوده و نسبت به انحنا ریزموج میباشد»(Bretón, 2014, p. 67). خود پنزیاس هم در زندگی خودنوشت خود به این مطلب اشاره کرده که فعّالیت وی در زمینۀ رادیو-نجوم[iii] مؤیّدات مهبانگ را تقویت کرده است. http://www.nobelprize.org/nobel_prizes/physics/ laureates/1978
این امواج ریزموج در همۀ جهاتی که آنتن قرار داده میشد وجود داشت؛ این دو دانشمند (برندگان جایزۀ نوبل در 1978) اثبات کردند که پارازیتهایی از نوسانات به جامانده از انفجار بزرگ را مشاهده کردند که به طور یکسان در کلّ جهان پراکنده شده است. به نظر عدهای «همین کشف عامل مرگ نظریّۀ حالت پایدار[iv] و تمام ایدههای مربوط به آن شد»(Burbidge, 2006, p. 153) . حرارت این تابش ۲.۷۲۶ کلوین است. بنابراین «بیشینۀ این تابش در محدودۀ ریزموج با بسامد ۱۶۰GHz و طول موج ۱٫۹mm است» (هوگان، 1380: 69). در واقع میتوان گفت که امواج CMB دورترین چیزی است که هماکنون ما با آن ارتباط داریم و در اولین لحظات پیدایش عالم بهوجود آمده است. از ویژگیهای امواج CMB این است که بهطور یکسان یعنی طول موج واحد (یک الی دو میلیمتر) و در همة زوایای عالم پراکنده است (اگر از برخی نوسانات جزئی صرف نظر کنیم)؛ هیچ چیزی با این هماهنگی و یکنواختی در عالم وجود ندارد. «این امواج ضمن اینکه در همه جای این عالم به طور یکنواخت پراکنده است، در اثر افزایش فواصل و انبساط جهان دمای آن نیز بایستی روبه افول باشد» (Gasperini, 2008, p. 25).
دربارۀ CMB نظرات متفاوتی نیز ارائه شده است؛ یعنی در کنار این اعتقاد که CMB را پارازیتهای مربوط به انفجار بزرگ میداند، عدّهای نیز که از طرفداران نظریّه تورّمی[v] هستند بر این باورند که این امواج نوسانات مربوط به لحظۀ تورّم است؛ آنان معتقدند که جهان در لحظات اوّلیه به خاطر اختلاف فشار بین سوپ اولیه[vi] و خلأ خارج از آن ناگهان به خاطر خلأ موجود در کسری از ثانیه از ذرّهای با ابعاد یک غبار به ابعادی در حدّ خورشید تغییر یافت که این رخداد توانسته امواج سهمگینی را به دنبال خود به وجود آورد: «علاوه بر انگیزههای مطرح در فیزیک بنیادین، ETG یک رفتار تورّمی را از این عالم تأیید میکند که قادر است بر مدل مهبانگ مبتنی بر GR غلبه کند. سناریوی مربوط به این تورّم که منطبق بر مشاهدات جدید CMB میباشد واقعنماتر هستند» (Faraoni, Salvatore Capozziello and Valerio, 2011, p. 5). حتّی برای توجیه ناهمگنی فعلی جهان و وجود کهکشانها و خوشهها، نظریۀ تورّمی سازگارتر است. کریستینا مارس نیز ضمن تأیید ضمنی نظریّۀ تورّمی معتقد است که: «یکی از نتایج مفید مدل تورّمی این است که توزیع اوّلیه با ناهمگنیهای چگالی در آن قابل پیشبینی است که در ساختار بزرگ مقیاس خود به جهان فعلی با همین ناهماهنگیهای حرارتی CMB منجر میشود» ((March, 2013, p. 23. کیهانشناسی کوانتومی حوزهای است که تلاش دارد اثرات مکانیک کوانتومی بر شکلگیری جهان و تحوّل اوّلیهاش بهویژه بعد از مهبانگ را مطالعه کند. «کیهانشناسان کوانتومی اخیراً با اندازهگیریهای دقیق CMB توانستند دست به آزمایشهای مربوط به کیهان نخستین بزنند و شرایط کیهان نخستین را بازسازی کنند؛ این شرایط تقریباً حاوی انرژیهایی است که به مقیاسهای گرانش کوانتومی نزدیک است» (Atkins, 2014: p. 1).
سومین دلیل بر وقوع مهبانگ (در کنار قانون هابل در انبساط جهان و امواج CMB) مشاهدۀ خود حادثه است. همانطور که پیش از این نیز ذکر شد حوادث کیهانی به نسبت مسافت و فاصلهشان از ما در زمان گذشته رخ میدهند. مثلاً میانگین فاصلۀ ما از خورشید 000/000/150 کیلومتر است. نور خورشید با سرعت 300 هزار کیلومتر در ثانیه پس از 8 دقیقه به ما میرسد. هر اتّفاقی در خورشید پس از 8 دقیقه به رؤیت ما خواهد رسید. فاصلۀ ما تا کهکشان آندرومدا 1018 24 کیلومتر است و نور این فاصله را در مدت 5/2 میلیون سال طی میکند. منظور از این اعداد و ارقام این است که هر جرمی که به هر اندازه که از ما دور است از نظر زمانی نیز به همان نسبت قدیمیتر است. کهکشان آندرومدا وضعیت 5/2 میلیون سال پیش خود را به ما نشان میدهد. در این کیهان با این ابعاد بزرگمقیاس ممکن است اجرامی نابود شده باشند ولی ما نور قبل از نابودیشان را همچنان رؤیت میکنیم. چهبسا اجرامی هم به وجود آمدهاند ولی هنوز نور جدیدشان به ما نرسیده است. مزیّت این حالت این است که میتوانیم به وضعیّت خود یا سایر اجرامی که منجّمان دستهبندی کردهاند پی ببریم. یعنی وضعیّت کهکشان ما در گذشته (مثلاً 5/2) میلیون سال پیش همانند وضعیّت رؤیت شدۀ فعلی کهکشان آندرومدا بوده و وضعیّت ما در 5 میلیارد سال گذشته همانند کهکشانی است که در فاصلۀ 5 میلیارد سال نوری از ما قرار دارد.
نتیجهای که میگیریم این است که ما قادر هستیم فاصلۀ 7/13 میلیارد سال نوری را نیز بنگریم. یعنی در این فاصله همان واقعۀ مهبانگ همچنان در حال رخ دادن است. ولی مشاهدات منجّمین حاکی از این است که تصاویر دریافتی مات و کدر است، چون در آن لحظاتِ نخستین دما آنچنان بالا است که در آن دما ذرّات زیراتمی در هستۀ خود مقیّد نیستند لذا فضا بهصورت پلاسما است؛ یعنی حالت چهارم از حالات مادّه.
با این توضیحات که به صورت مجمل ارائه شد؛ و پرداختن به جزئیات مفصّلِ آن از موضوع این نوشته خارج است؛ میتوان اینگونه برداشت کرد که جهان طبق شواهد و دلایل علمی امکان دارد که از امواج الکترومغناطیسی بهوجود آمده باشد؛ نه از عدم صرف. این نظریّه از دو منظر قابل نقد و بررسی میباشد. یکی از حیث رویکرد فلسفۀ علم و دیگری از حیث رویکرد فلسفة اسلامی.
نقد مهبانگ از منظر فلسفۀ اسلامی
در این بخش به تحلیل و نقد نظریّة مهبانگ پرداخته و چهار اشکال از منظر فلاسفة اسلامی به آن وارد میکنیم. این اشکالات عبارتاند از:
به نظر میرسد که با نگاهی به نظریّۀ عقول در فلسفۀ اسلامی میتوان نظریّۀ مهبانگ را به چالش کشاند. همانطور که بزرگان فلاسفۀ اسلامی اشاره کردند واجبالوجود بسیط است و نه به حسب معنا و حقیقت و نه به حسب کم قابلیت انقسام ندارد (ابنسینا،1381: 272). از جانب دیگر طبق مفاد قاعدۀ الواحد، صدور کثرت من جمیعالجهات امری غیرممکن است (نهایة الحکمة، فصل الواحد) و از اینرو عقل اول از واجب به طور بیواسطه صادر میشود و سایر موجودات معالواسطه صادر میگردند. بنابراین طبق نظام جهانشناسی فلسفۀ اسلامی عالم مادّه معلول عقل است. از جانب دیگر میدانیم هر گاه علت تامّه تحقّق یافت معلول نیز بالضروره تحقّق مییابد (بهشتی، 1385: 227). بنابراین عقول موجوداتی قدیم هستند و چون عالم طبیعت معلول عقل فعّالی است که خودش نیز قدیم زمانی است[vii] پس میتوان نتیجه گرفت که عالم طبیعت نیز از آنجا که همواره علت تامّهاش محقّق بوده قدیم زمانی است.[viii] بنابراین مدّعای مهبانگ مبنی بر حدوث زمانی عالم در تضاد با براهین عقلی فلاسفۀ اسلامی قرار دارد و از اینرو پذیرش آن چندان معقول نیست.
گرچه استبعادی هم ندارد که ما با جهانهای متعدّد (Multiverses) مواجه باشیم: از نگاه کیهانشناسی منحصر بهفرد بودن این عالم اثبات نشده و از نگاه فلسفۀ اسلامی نیز فیض نامحدود و مستمر الهی میتواند مستلزم چندجهانی باشد.[ix]
مطابق نظریّۀ مهبانگ، اشعۀ گاما سبب بهوجود آمدن ذرّات زیراتمی شده است و پس از آن اتم و سپس مولکول و بعد جسم پدید میآید. اگر ما به عالم ماکرو توجه کنیم و سپس از این طریق به عالم میکرو سیر کنیم میبینیم که هر پدیدهای وضعیّت فعلیّتیافتۀ حالت قبل از خود را دارد و این سیر طبق نظریّة مهبانگ در عالم میکرو ادامه مییابد تا در نهایت به اشعۀ گاما برسد.
در اینجا نمیخواهیم بگوییم که اشعۀ گاما همان مادةالمواد یا هیولای عالم است، بلکه تأکید بر این سخن است که برای ایجاد نیاز، چیزی در حد هیولا (که همان استعداد ایجاد شدن است) لازم است و گرنه خلق از عدم با مبانی فلسفۀ اسلامی ناسازگار است. در سیاق فلسفۀ اسلامی هیولا یا مادةالموادی وجود دارد که قابلیّت محض است (رازی، 1384: 23)؛ مثلاً میگویند که تبدیل مولکول به جسم منوط به استعداد مولکول است و این استعداد را جوهری به نام هیولا حمل مینماید. اما سؤالی که باید از طرفداران نظریۀ مهبانگ پرسید این است که آنها تلویحاً پذیرفتهاند که تمام اشیاء عالم، از چیزی به چیز دیگر فعلیّت مییابد مثلاً از نظر آنها مولکول فعلیت یافتۀ اتم است اما اشعۀ گاما از چه چیزی پدید آمده است؟ حامیان این نظریّه تبیینی برای این پرسش ارائه نمیدهند اما فلاسفۀ اسلامی میتوانند طبق نظریّۀ هیولا ادّعا کنند که هیولا جوهری قدیم است و همواره وجود داشته و اشعۀ گاما از آن پدید آمده است. بنابراین در اینجا رویکرد فلاسفۀ اسلامی از قدرت تبیینگری بیشتری برخوردار است و قول به قدم عالم را موجّهتر مینماید.
یکی دیگر از نقاط ضعفی که در نظریّۀ حامیان مهبانگ دیده میشود تشبیه خلأ کوانتومی به عدم است. آنها معتقدند که در میدان کوانتومی یکی از ذرّات زیراتمی به صورت ناگهانی بهوجود میآید در حالیکه قبل از آن معدوم بوده است و این حالت را در تبیین پیدایش عالم نیز به کار میگیرند و میگویند جهان پیشتر معدوم بوده و ناگهان ذرّات زیراتمی پدید آمد و سبب بهوجود آمدن کیهان شد. اما مغالطهای که در اینجا صورت گرفته بیتوجّهی به تمایز عدم مضاف و عدم مطلق است. طبق سیاق فلسفۀ اسلامی باید گفت آنچه که دربارۀ میدان کوانتومی صدق میکند عدم مضاف است. عدم مضاف عدمی است که به یک موجود اضافه میشود (ابنرشد، 1377: 801)؛ مثل عدم کتاب بر روی میز، عدم فلان ذرّۀ زیراتمی در میدان کوانتومی. اما همانطور که گفتیم آنها به این عدم مضاف توجّه نکرده خاصیّت عدم را در میدان کوانتومی به عدم عالم تشبیه کردهاند و گفتهاند جهان نیز معدوم بوده و بعداً فلان ذرّه به وجود آمده است در حالی که عدمی که دربارۀ منشأ عالم قصد میکنند با عدم مطلق سازگاری دارد امّا باید توجه کرد که میدان کوانتومی عدم مطلق نیست بلکه حظّی از وجود دارد و در آن میدان موجود، ذرّات به صورت ناگهانی پدید میآیند بنابر این خلط بین عدم مطلق و عدم مضاف سبب خطای حامیان این نظریّه شده و نمیتواند فرضیّۀ حدوث زمانی عالم را ثابت کند.
حامیان نظریّۀ مهبانگ میگویند زمانی بوده که هیچ موجودی تحقّق نداشته است و ناگهان و بدون هیچ علّتی ذرّات زیراتمی پا به عرصۀ هستی گذاشتند اما از نظر فلسفۀ اسلامی چنین سخنی متناقض است زیرا آنها توجّه کافی به مفهوم زمان نکردهاند. زمان کمّ متّصل غیرقار است. زمان مقدار حرکت است، چون متقدّم و متأخّر آن را در عقل یا در ذهن جمع کنیم (خالد غفاری، 1380: 203)، حرکت امری مبهم است و اندازۀ مشخصی ندارد و زمان است که سبب مشخص شدن حرکت میشود و از طرفی حرکت نیز صرفاً در عالم مادّه تحقّق مییابد زیرا عالم مادّه همواره در حال خروج از قوّه به فعل است و چنین خروجی را حرکت مینامند. بنابراین اگر درست تحلیل کنیم پذیرش زمان مستلزم پذیرش حرکت و پذیرش حرکت مستلزم پذیرش عالم مادّی است. بنابراین سخن نظریّۀ مهبانگ در این مورد با تناقض مواجه میشود زیرا تلویحاً اعتراف به وجود زمان و حرکت و مادّه میکند و از طرفی زمانی قائل میشود که در آن هیچ مادّهای وجود نداشته است.
جمعبندی
باتوجه به مباحث مطرح شده دیدیم که پایۀ اصلی نظریّۀ مهبانگ بر برهان انّی و گردآوری شواهد تجربی مبتنی بود. اما برهان انّی اعتبار چندانی ندارد زیرا در این برهان از معلول به وجود علت میرسیم در حالیکه یک معلول میتواند علل متفاوتی داشته باشد یا حتّی عللی داشته باشد که همچنان برای ما مجهول است؛ و لذا نمیتوان به طور قطع گفت که فلان معلول از ناحیۀ فلان علّت پدید آمده است امّا در اشکالاتی که مطرح کردیم از طریق سیاق فلسفۀ اسلامی و برهان لم نشان دادیم که فرضیّات نظریّۀ مهبانگ دچار خدشه است و از آنجا که سیر بحث ما برهان لمّی بود-به این معنا که برای تبیین پیدایش عالم به گردآوری شواهد و قرائن تجربی تکیه نکردیم بلکه از طریق عقلی و سیر از علّت جهان که خداوند است به معلول آن که عالم است پی بردیم - لذا از اعتبار و اتقان بیشتری برخوردار است؛ بنابراین با توجّه به مباحث فوق میتوانیم ادّعا کنیم که نظریّۀ مهبانگ دارای نقاط ضعفی میباشد و از این طریق نمیتوان حدوث زمانی عالم را ثابت کرد. کسانی که قصد دارند حدوث زمانی عالم را ثابت کنند باید نظریّهای ارائه دهند که علاوه برقدرت تبیینگری با براهین لمّی نیز در تضاد قرار نگیرد.
[iv]. همانطور که گفته شد نظریۀ حالت پایدار (Steady State) بهعنوان نظریّۀ رقیب مهبانگ از سوی هرمن بوندی، توماس گول و فرد هویل مطرح شد به این دلیل که اینان مخالف پیدایش آنی جهان بودند و برای توجیه انبساط عالم معتقد بودند که با فاصله گرفتن کهکشانها از یکدیگر هیدروژن جدید میان آنها آفریده میشود.
[v]. نظریّۀ تورّمی نه بهعنوان نظریّۀ رقیب، بلکه بهعنوان جزئی از مدل استاندارد مهبانگ مطرح است؛ که آلن گوث برای توجیه همگن بودن جهان و نیز تابش یکنواخت امواج CMB این نظریّه را مطرح کرده که معتقد است جهان در کسری کمتر از 3-10 به اندازۀ 1050برابر افزایش یافت.
[vi]. در جهان بسیار داغ ابتدائی، ذرّات بنیادین شامل الکترونهای آزاد، پوزیترون، نوترینو و .... بود که به سوپ اوّلیۀ عالم معروف است.
[vii]. تعلّق معلول به علّت یا از جهت حدوث است یا از جهت وجوب بالغیر؛ اگر معلول جسمانی باشد حادث زمانی و در غیر این صورت قدیم بالزمان است که عقل از مصادیق آن است.
[viii]. باید اذعان کرد که از سخن ملاصدرا در رساله حدوث میتوان قدم زمانی عالم را نیز برداشت کرد؛ عمدۀ سخن وی تأکید این دو نکته است: 1. حرکت جوهری 2. دوام فیض الهی؛ حرکت امری متّصل غیرقار است که فرض توقّف در آن به معنای حذف ذاتی از ذوالذاتی است (یعنی جهان هیچ وقفهای تاکنون نداشته است) و دیگر اینکه فیض الهی به صورت لاینقطع بر این عالم استمرار دارد که اعطاء فیض هستی را نیز شامل میشود.
.[ix] آیات و روایت متعدّدی نیز وجود دارد که میتواند دلالت بر جهانهای متعدّد باشند که خارج از موضوع این مقاله است.