Document Type : Original Article
Author
Institute of Hawzah and University
Abstract
Keywords
Main Subjects
بدون تردید یکی از ابزارهایی که پیامبران و امامان (ع) برای اثبات ادعای خود یا اثبات حقانیت و صدق گفتار خود و نیز برای اثبات مرجعیت علمی خود از آن استفاده میکردند، معجزه بوده است. صرف نظر از گونههای مختلف این معجزات و نیز بدون در نظر گرفتن برخی تفاوتهایی که ممکن است بین دلائل و معجزات وجود داشته باشد، و همچنین بدون وارد شدن به بحث لغوی و تطور استعمال این تعابیر، در این نوشتار آنچه که مدنظر بوده و مورد مداقه قرار میگیرد اخبار معجزات، آن هم از حیث درستی و نادرستی استناد به اخبار معجزات است نه اثبات و یا رد اخبار معجزات و نیز واکاوی اخبار معجزات و احیانا پالایش آنها مورد نظر نیست. بنابراین، این نوشتار به دنبال اثبات این مطلب است که استناد به اخبار معجزات، به دلایلی که خواهد آمد، امری عقلایی، فطری و کاملا موجه است. از این رو ایجاد تردید در استناد به اخبار معجزه و تحلیل اخبار معجزات از منظری کاملا مادی و تجربی امروزی و قرار دادن این اخبار در محک تجربه و در نتیجه ابطال و رد معجزات امری کاملا نامعقول و در برخی موارد مبارزه با بدیهیترین امور زندگی و چشم پوشیدن از اصولیترین نشانههای حیات، حتی در باره هویت خودِ تردید کنندگان است، که به آن اشاره خواهد شد. البته ممکن است تصور شود این مخالفتها تنها از سوی فلاسفه و دانشمندان غربی مطرح شدهاند، اما با بررسی منابع کهن و نظریههای فلاسفه و دانشمندان اسلامی درگذشته، میتوان دریافت که مخالفت با این اخبار از زمان پدید آمدن معجزات، یعنی از زمان پیامبران (ع)، صورت گرفته و در دورههای بعد تا به امروز ادامه یافته است. در دورههای متأخر نیز برخی از دانشمندان غربی از جمله دیوید هیوم[1] درصدد برآمدند تا اخبار معجزات و به دنبال آن معجزات را مخدوش و غیر قابل استناد جلوه دهند.
در باره این موضوع و ردّ آن در برخی آثار مطالبی آمده است و تعداد اندکی مقاله نیز به بخشی از این بحث پرداختهاند. شاید مهمترین بحثی که در این باره مطرح شده باشد بخشی از کتاب فلسفه دین دیوید هیوم نوشته دکتر محمد فتحعلیخانی است که به سال 1390به وسیله پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در قم منتشر شده است. به جز این، مقالهای با عنوان «توانایی انسان کامل بر اعجاز و پاسخ به نقدهای فخر رازی و هیوم درباره اعتبار آن» نوشته سید حسین موسوی راد و سید جابر موسوی راد چاپ شده در مجله انسان پژوهی دینی شماره 43 سال 1399به بخشی از این بحث و نقد هیوم پرداخته است. عنوان «بازخوانی تعریف هیوم از معجزه، ضمن خوانشی جدید از قوانین طبیعت» عنوان مقاله دیگری است که به وسیله حسین نصراللهی در همایش بین المللی فلسفه دین معاصر در سال 1392 ارائه شده و به بخشی از نظرات هیوم پرداخته، اما به دنبال نقد آن نبوده است.
در مقاله حاضر، برای ردَ نظریه هیوم، علاوه بر دلایلی چون خاطرات و محفوظات گذشته، گواهى شاهدان عینى و گزارشها و نقل قولهاى تاریخى، آثار فیزیکى به جاى مانده وبرخی قوانین علمى، مهمترین دلیلی که برای اثبات اخبار معجزه اقامه شده است تواتر اخبار معجرات و استناد به این اخبار و پذیرش آن است که به تفصیل بدان پرداخته میشود.
هیوم در مقاله «درباره معجزات» که در کتاب «تحقیق درباره فهم آدمی»[2] آمده است، میخواهد با استفاده از مباحثی در باب حساب احتمالات، پذیرش اخبار معجزات را نامعقول معرفی کند و به این وسیله توسل به معجزه برای دفاع از مسیحیت را ناکارآمد سازد. وی براى تحقق این هدف هیچ خبر خاصى درباره وقوع معجزات را بررسى نمیکند، بلکه مدعى است میتواند استدلالى کلى و فراگیر عرضه کند که ما را از این بررسیهای موردى مستغنى سازد. او تصور میکند استدلالى علیه معجزات در آستین دارد که همه اخبار معجزات را بى اعتبار میکند، حتى اگر از زبان موثقترین شاهدان نقل شده و توسط امینترین راویان به ما منتقل شده باشند. او این استدلال را بسیار ابتکارى، متقن و محکم میداند ولى منتقدان او جز این فکر میکنند. برخى در ابتکارى بودن آن تردید کردهاند و نمونههایی از این استدلال را از زبان پیشینیان هیوم نقل کردهاند و برخى دیگر اتقان و انسجام این استدلال را انکار میکنند و کل مقاله در باب معجزات را مغشوش و فاقد استحکام میشمارند. این گونه نقدها بر هیوم از زمان نگارش این مقاله آغاز شده و همروزگاران او در این باره بر او خردهها گرفتهاند. جورج کمپبل[3] یکى از معاصران هیوم است. وى در اصالت و ابتکارى بودن استدلال هیوم تردید کرده، ولى درباره آن سخنى نگفته است. وی با بیانى طنزآلود بحثهای هیوم در ردّ اخبار معجزه را فاقد ارزش میشمارد و شیوه بحث او را صرفاً ترفندى براى برانگیختن تعجب خوانندگان و جلب اعتماد آنها میداند (فتحعلیخانی، 1390: 221).
2/1. دلایل هیوم بر قابل اعتماد نبودن گواهیها
دیوید هیوم در قسمت دوم مقاله «درباره معجزات» که بخش دهم از «تحقیق در باره فهم آدمی» است، پنج دلیل[4] آورده است تا نشان دهد که گواهیهای تاریخى بر وقوع معجزه نمیتوانند دلیل مطمئنى بر وقوع معجزه باشند. لذا هیچ معجزه اثبات شدهاى وجود ندارد تا بتوان براساس آن اصول و بنیاد دینى خاص را عقلاً اثبات کرد. این ادلّه به ترتیب بدین شرح است:
2/1/1. هیچ معجزهاى که افراد کافى و واجد شرایط، آن را تصدیق کرده باشند، وجود ندارد، هم چنین هیچ معجزهاى به طور علنى در بخش مشهورى از جهان انجام نگرفته تا اعتراف به آن اجتناب ناپذیر باشد.
2/1/2. انسان در طبیعتِ خود تمایل فوق العاده قوى به امور عجیب و غریب دارد؛ نمونههای بسیارى از معجزات و پیش گویى هاى جعلى و حوادث مافوق طبیعى که به وسیله گواهىهاى متناقض کشف شده یا با وصف محال بودن کشف میشوند، به قدر کافى کشش قوى نوع بشر را به امور خارق العاده نشان میدهد؛ مخصوصاً اگر روحِ دین با این علاقه و تمایل درهم آمیزد، عقلِ سلیم به پایان میرسد، زیرا ترکیب تمایل به امور حیرت انگیز با تعهد دینى سبب میشود؛ مثلاً شخص متدین از روى شور و شوقِ دینى آن چه را واقعیت ندارد، خیال می کند که میبیند.
2/1/3. واقعیت این است که اخبار فوق طبیعى و اعجازآمیز عمدتاً و به وفور بین مللِ جاهل و وحشى مشاهده میشوند. همین واقعیت تردیدى جدّى و قوى بر ضد آنها به وجود میآورد، زیرا این احتمال را قوّت میبخشد که اخبار مربوط به اعجاز، محصول دورة جهل و بى خبرى انسانها از شیوههای صحیح تبیین علمى و فلسفى است، چرا که در چنین محیطى میل متعارف بشر همواره به سمت امور عجیب و غریب قوّت دارد و براى حوادث، عوامل نامرئى و غیرطبیعى جست و جو میکند.
2/1/4. به دلیل تعارض ادیان مختلف، معجزاتى که براى اثبات حقانیت هر یک از آنها ادعا شدهاند یکدیگر را تضعیف و باطل میکنند.
5/1/5. این حقیقت که داستان اعجازآمیز را براى هر دین جدید به عنوان تأیید به کار میبرند، خود برهان دیگرى براى شکّاکیت است؛ تعدادى از مردم علاقة شدید دارند که به بعضى از موضوعات دینى معتقد شوند و تجربه نشان داده که تعداد زیادى از مردم با این گونه ادعاها فریب میخورند (Hume, 2007: p 102-107).
پس از طرح مباحث هیوم از همان زمان و معاصر با وی تا به امروز در رد نظرات هیوم پاسخهای متعددی از سوی دانشمندان ابراز شده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
3/1. هِنری تیسن، متکلم مسیحی، هر چند در مقام دفاع از دلالت منطقی معجزه بر اثبات وجود خداوند بوده است، اما مطلبی که بیان میکند میتواند پاسخ روشنی به هیوم و همفکران او باشد. وی در این باره مینویسد:
این ادعا «افرادی که معجزه را ندیدهاند همواره در آن شک میکنند»، بر این فرض نادرست قرار دارد که انسان باید تمام اعتقادات خود را براساس تجربه انسانی خود قرار دهد.
وی سپس در بیان مورد نقض این ادعا میگوید:
ما با اینکه وجود یخبندانهای شدید روی زمین را ندیدهایم، اما با گفته زمین شناسان آن را قبول داریم (تیسن، 1381: 11).
به ظاهر بر پایه همین استدلال، علامه طباطبایی پذیرش امور خارقالعاده را حتی برای دانشمندان علوم طبیعی دشوار میداند، زیرا آنان با دانش امروزی خود پدیدهها را تبیین میکنند و معجزه فراتر از تجربهی آنها است (طباطبایی، 1362: 25-30).
3/2. از نظر علامه طباطبایی نیز استدلال امثال هیوم بیاساس است. زیرا از نظر ایشان برخی بین روش فلسفه و علم تجربی خلط کردهاند. علم تجربی بر پایه آزمایش و حس است و برخی دانشمندان میخواهند مباحث عقلی را در آزمایشگاه حل کنند که این افراط گرایی نابجاست (طباطبایی، 1364: 1/ 4-5).
3/3. جان هیک نیز برای اثبات وجود خدا از طریق براهین مربوط به حوادث و تجربههای خاص، بر این باور است که برخی رخدادهای خاص، نظیر معجزات و اجابت دعا، از نوعی که بسیاری از افراد خود شاهد آن بودهاندوجود خداوند را ثابت میکند (هیک، 1381: 70). البته هیک در این بیان وارد پاسخ به هیوم نشده است اما تلویحا به درستی این گونه معجزات برای اثبات وجود خدا اعتراف کرده است.
3/4. ریچارد سوینبرن را شاید بتوان یکی از کسانی دانست که به شکل خاص به پاسخ به اشکالات هیوم پرداخته و به تفصیل، برهان «هیوم» و همفکر او «آنتونى فلو» را نقد کرده است. او بر خلاف هیوم و فلو، اثبات معجزات تاریخى را به مدد دلیل و شواهد ممکن میداند. وی کوشیده است تا نشان دهد برای تحقیق امری که درگذشته رخ داده است، چهار نوع شاهد و دلیل وجود دارد:
الف. از طریق حافظه و خاطره؛
ب. از طریق گواهی شاهدانِ عینی و نقل قول تاریخی؛
ج. از طریق آثار فیزیکیِ به جا مانده از نوع تحقیقاتی که در جرم شناسی معمول شده و گسترش یافته است؛
د. از طریق قوانین علمی و این که آن چه بنابر قوانین علمی، محال و نامحتمل به حساب میآید، میتواند معیار نقد و ارزیابی دلیل از سه نوع اول باشد.
از نظر وی، هیوم و فلو از چهار نوع دلیل، تنها نوع دوم و چهارم را در نظر داشته و نوع چهارم آن را معیار نقد و طرد نوع دوم قرار دادهاند، اما از دو نوع دیگر، سخنی به میان نیاوردهاند، که البته در خصوص نوع سوم، برای هیوم مقدور نبوده که از آن اطلاع داشته باشد، چون این رشته از روش تحقیق درمورد حوادث گذشته، در آن زمان به وجود نیامده بود (ر.ک: احمدی، 1378: 173-175).
سوینبرن پس از تبیین چند اصل، مدعى است که اولاً، بر خلاف نظر هیوم و آنتونى فلو، قضایاى تاریخى نیز مانند قضایاى نومولوژیکال (قاعدهمند) بر طبق روش علمى قابل تحقیقاند و از این جهت، دلیل از نوع چهارم (یعنى قضایاى نومولوژیکال که قوانین علمى از این قسم شمرده میشوند) بر گزارههاى حاکى از معجزه (قضایاى تاریخى) برترى ندارد؛ ثانیاً، به مدد اصل چهارم از اصول یاد شده، پژوهشگر و محقّق تاریخ میتواند دلایلِ از سه نوع اول را که بر وقوع رویداد تاریخى دلالت مىکند، به دلیل کثرت مدارک و دلایل و انسجام آنها بر دلیل از نوع چهارم (قضیه نومولوژیکال)، ترجیح دهد (احمدی، 1378: 174-184).
3/5. در اشکال اول هیوم آمده است که:
هیچ معجزه اى که افراد کافى و واجد شرایط، آن را تصدیق کرده باشند، وجود ندارد.
به نظر میرسد منظور هیوم، تواتر در اخبار معجزات است که هر چند به واژه «تواتر» اشاره نکرده، اما همین معنا را اراده کرده است. از این رو نخستین اشکالی که به این نظر هیوم وارد است این که از نظر وی افراد کافی و واجد شرایط، یا همان تواتر به چه معناست؟ به عبارت دیگر، وی دقیقا معیّن نکرده است که معیار و مقصود او از خبر متواتر چیست و در چه صورت میتوان یک خبر را متواتر دانست و به آن جزم و یقین پیدا کرد.
در تعریف تواتر چنین گفتهاند:
اگر اخبار جماعتی، در هر طبقه به حدی برسد که امکان توافق آنها بر کذب به طور عادی محال باشد و موجب اطمینان گردد به آن خبر متواتر میگویند (مامقانی، 1411: 1/ 89 – 90).
بر اساس این تعریف، حد تواتر تا آنجاست که خبری از لحاظ کمَی و کیفی به جایی برسد که برای شنوندگان یقین حاصل شود اگر چه ممکن است برای کسانی که به جهان با دیدگاه شکاکانه بنگرند چنین باوری حاصل نشود ولی انصاف این است که در خصوص بسیاری از معجزات چنین تواتری حاصل است. افزون بر این که اساس اشکال هیوم در مورد قرآن صادق نیست چون معجزه بودن قرآن تنها مستند به اخبار گذشتگان نیست بلکه قرآن معجزه جاوید است و همه را به تحدَی فرا میخواند.
اتفاقا مهمترین دلیل اثبات معجزات، کافی بودن گزارشگران معجزات یا همان شکل یافتن تواتر است. هرچند به نظر میرسد تواتر مورد غفلت عمدی هیوم قرار گرفته است. زیرا هیوم بر اساس تجربه گرایی فعلی میخواهد بگوید اخبار معجزه درست نیست، در حالی که ما در بحث معجزات اصلا با تجربههای فعلی کاری نداریم. زیرا معجزه یعنی وقایعی که در زمان پیامبران(ع) رخ داده است. در فلسفه معجزه نیز این موضع لحاظ شده است که مربوط به امروز نمیتواند باشد چون همراه معجزه «تحدَی» است که پیامبر برای اثبات نبوت خودش معجزه میآورد و الآن که پیامبری نمیخواهد بیاید تا اعجاز بیاورد و بخواهیم معجزه او را بپذیریم. بنا بر این موضوع معجزه برای زمان ما از اساس منتفی است.
اما اخبار معجزه که مورد بحث ماست اتفاقا با تواتر به خوبی قابل اثبات است همچنان که برخی از عالمان بر آن تأکید کردهاند. به عنوان نمونه، ابوحاتم رازی پس از آن که به برخی از دلایل و معجزات رسولخدا (ص) اشاره کرده است گوید:
همه مردم بر این معجزات اتفاق نظر دارند و مؤمنان و کافران آنها را دیدهاند و آیندگان آنها را از گذشتگان دریافت کردهاند (ابوحاتم رازی، 1381: 191).
وی افزوده است:
قول ملحد (زکریای رازی) که گمان کرده است معجزات رسولخدا (ص) را یک، دو یا سه نفر نقل کردهاند و میتوانند با هم تبانی کرده باشند، حجت نیست زیرا این معجزات را بسیاری از مسلمانان و کافران دیدهاند که امکان ندارد با هم تبانی کنند.
وی پس از نقل تعدادی از معجزات رسولخدا (ص) میگوید:
اینها معجزات آن حضرت در کتابهای پیامبران است که اهل کتاب آنها را میخوانند و آنچه را که ما بیان کردیم انکار نمیکنند زیرا در کتابهای آنان نوشته شده است و این چیزی نیست که بشود برای آن تبانی کرد و اینها از اموری نیستند که یک یا دو یا سه تن آنها را نقل کرده باشند زیرا آنها اخباری از پیامبران است که در روزگاران متفاوت و در زمانهای دور پیش از رسولخدا(ص) رخ داده است (ابوحاتم رازی، 1381: 198).
همچنان که در عهد عتیق (تورات) نیز در باره بعثت رسولخدا(ص) و دریافت وحی الهی و انتقال آن به مردم چنین آمده است:
از میان برادرانشان پیامبری چون تو بهر ایشان برخواهم انگیخت کلامهای خویش در دهان او خواهم نهاد و هرآنچه بر وی فرمان دهم، بر آنان خواهد گفت (عهد عتیق، 1393: 654).
علاوه بر ابوحاتم رازی، هارونی حسنی زیدی نیز با عبارتهایی مشابه ، بر تواتر این اخبار تأکید کرده و معتقد است اخبار معجزات از اخبار مشهور و مستفیضی است که اهل نقل و اصحاب سیره وتاریخ در آن تردید ندارند و به سبب شهرتشان بسیاری از مردم از آنها آگاهاند (هارونی حسنی، 1424: 1/ 258».
به جز دانشمندان مسلمان، برخی از فلاسفه غربی نیز به تواتر اشاره کرده و گفتهاند:
هر چند اختلافات زیادی وجود دارد که کدام حادثه معجزهآمیز است و کدام معجزهآمیز نیست، ولی با وجود این، همگان اتفاق نظر دارند که در طول تاریخ، معجزات بسیاری در زمانهای مختلف اتفاق افتاده است. بنابراین، شما چگونه میتوانید علت یک معجزه را به طریقی غیراز اینکه بگوییم خدا در مسیر طبیعی حوادث مداخله کرده و باعث شده است که این امر معجزه آمیز، اتفاق بیفتد تبیین کنید؟ بنابراین، وقوع معجزات اثبات میکند که خدا وجود دارد (هاسپرز، [بیتا]، 83).
علاوه بر این، هیوم در مخالفت با اخبار معجزات در بخش دوم مقاله خود، به عنوان دلیلى دیگر بر کاهش اعتبار امور شگفت انگیز چنین گفته است:
به نفع هیچ یک از این امور، گواهى و شهادتى اقامه نشده است که تعداد زیادى از شاهدان با آن مخالفت نکرده باشند. براى تفهیم بهتر این مطالب بهتر است بپذیریم در باب ادیان، تفاوت به معنای تعارض است و ممکن نیست ادیان روم باستان، ترکیه، سیام و چین همگى بر اساس محکمى اثبات شده باشند. بنابراین هر معجزه اى که ادعا شود در یکی از این ادیان صورت گرفته (و این ادیان همگى مملو از معجزهاند)، همان گونه که هدف مستقیم آن معجزه اثبات نظام دینى خاصى است که این معجزه بدان منسوب است، همچنین به طور غیرمستقیم میتواند نظامهای دینى دیگر را براندازد. و چون نظام دینى دیگر مخدوش شود، معجزاتی که بنیان آن نظام است هم مخدوش مىشود. لذا حوادث شگفت ادیان مختلف باید وقایعى متعارض، و دلایل این حوادث شگفت، خواه ضعیف خواه قوى، باید مخالف یکدیگر قلمداد شوند (فتحعلیخانی، 1390: 273).
برخی در پاسخ به این استدلال معتقدند که این چنین نیست که هر گاه معجزهاى براى یک دین اثبات شود مستلزم باطل بودن همه ادیان دیگر باشد؛ زیرا اولا برخى از ادیان دیدگاهى کثرت گرایانه دارند. ادیان شرقى (هند و چین) اینگونهاند، ثانیاً ادیان توحیدى ابراهیمى در عین اعتقاد به انحصارى بودن حقانیت خود، وجود معجزه در ادیان حق پیش از خود را میپذیرند. مثلا مسیحیت نه تنها وقوع معجزه در یهودیت را میپذیرد بلکه یکى از پایههای اثبات حقانیت مسیحیت ادعاى تحقق پیشگوئیهایى است که در تورات و روایات یهودى صورت پذیرفته است. اسلام نیز نسبت به مسیحیت و یهودیت چنین نظرى دارد. قرآن کریم نه تنها معجزات انبیای عظام الهى را نقل و آن را تأیید میکند، بلکه آن معجزات را از پیرایههای نامعقولى که بر آن بافتهاند منزّه میداند و به بیان پیراسته از خرافه آن معجزات عنایت ویژه دارد (فتحعلیخانی، 1390: 274).
علاوه بر این، در پاسخ به هیوم باید گفت: این که شما ادعا میکنید که «به نفع هیچ یک از امور شگفتانگیز گواهى و شهادتى اقامه نشده است که تعداد بسیارى از شاهدان با آن مخالفت نکرده باشند»،
اولا، این مخالفتها را شما از کجا به دست آوردهاید؟ این مخالفتها کجا هستند که تنها شما از آن اطلاع دارید؟ مگر شما تمام امور شگفت انگیز را بررسی کردهاید که به این نتیجه رسیدید؟
ثانیا، ما به چه دلیل باید این نتیجه را از شما بپذیریم؟ مگر نه این است که به گمان شما، شهادت و خبر دادن افراد حتی اگر تعدادشان بسیار باشد اعتبار ندارند، پس چگونه بررسی شما به تنهایی و خبر از آن اعتبار داشته باشد؟ آیا همین ادعای شما بهترین دلیل بر سستی استدلال شما نیست؟ که توقع دارید گواهی افراد بسیاری، به دلیل احتمال خطا در آن، قابل پذیرش نباشد اما گواهی شما و نتیجهگیری شما به تنهایی قابل پذیرش باشد.
از این گذشته، شما که میگویید:
براى تفهیم بهتر این مطالب بهتر است بپذیریم در باب ادیان، تفاوت به معنای تعارض است،
بر اساس کدام فرهنگ لغت تفاوت را به معنای تعارض گرفتهاید؟ این بدان معناست که احیانا معجزه حضرت موسی(ع)، بنا بر آن چه یهود ادعا میکنند و معجزات حضرت عیسی(ع)، بنا بر آن چه مسیحیان ادعا میکنند و معجزات رسولخدا(ص)، بنا بر آن چه مسلمانان ادعا میکنند، متعارضند چون متفاوتند ، در حالی که چنین نیست. ما چه الزامی داریم که تفاوت را تعارض معنا کنیم؟ اگر چنین کردیم مشکل از همین ناحیه به وجود میآید. زیرا قطعا اخبار متفاوتی از معجزات و اخبار دیگر در ادیان مختلف وجود دارند که به هیچ وجه به معنای وجود تعارض در آنها نیست بلکه به عکس، همچنان که بدان اشاره شد، در برخی موارد حتی به معنای تأیید معجزه دیگر است.
بنابراین اگر ما بخواهیم تنها بر اساس تجربه گرایی و آن هم تجربه گرایی امروزی و حسی که مورد ادعای هیوم است با علوم و پدیدههای دیگر از جمله اخبار معجزات و اخبار تاریخی دیگر مواجه شویم ناچار خواهیم بود از تمام گزارهها و اخبار ثابت شده در زندگی بشری دست برداریم. زیرا بسیاری از آنها امروزه قابل تجربه نیستند و به گمان هیوم، به اخبار گذشتگان نیز نمیتوان اعتماد کرد. همچنان که ایرمن نیز گوید:
جالب است که هیوم در تأیید آرائش به مثالى متوسل شده که تا اندازه زیادى کمک مى کند تا نامعقول بودن انحصار استدلالهاى استقرایى را درک کنیم و برای اخبار از گذشته نیز اعتبار قائل شویم. مثال شاهزاده هندى مثال مشهورى است که هیوم از پیشینیان خود وام گرفته است. ما همین مثال را در جهتى مخالف غرض هیوم به کار مى گیریم تا روشن شود که انحصار در استدلال هاى استقرایى چه مخاطراتى را در پىدارد.
وى در مثالى مى گوید:
فردى از اهالى هند که هرگز از کشور خود خارج نشده و هیچگاه مرد یا زنى سفیدپوست را ندیده و همواره مردم سیاه پوست فراوانى را دیده است، گمان مىکند که سفیدپوست بودن مخالف طبیعت انسان است. و چون طبیعت را اینگونه دریافته، برآن مىشود که حتى اگر همه عالم سخنى بر خلاف عقیده او بگویند دروغ گفتهاند». حال چه کسى بر خطاست، او که دلیل خود بر طبیعت انسان را مىپذیرد یا کسى که آن دلیل را نپذیرفته و لذا مىپذیرد که انسانهایى سفیدپوست وجود دارند؟ (Earman, 2000: p33 ؛ با اقتباس از فتحعلیخانی، 1390: 230).
علت داورى نادرست آن هندى چیزى نیست جز این که او هم مانند هیوم مىاندیشد و لذا به مشاهدات گذشته خود چندان بها مىدهد که امرى را که فى حد نفسه محال نیست همچون امرى محال مى پندارد و در نتیجه با خبرهایى که به وقوع آن امر اذعان دارند مخالفت مىکند.
جان لاک نیز پیش از هیوم مثال مشابهى را آورده بود. او نیز از این مثال استفادهاى متفاوت از هیوم را در سر داشته است. وى در فصل پانزدهم از کتاب چهارم «جستار درباره فهم بشر»[5] در مقام بیان مراتب شناخت انسان به بحث درباره شناخت هاى احتمالى پرداخته و دو خاستگاه را براى شناخت هاى احتمالى انسان معرفى کرده است. یکى از این دو منشأ یا خاستگاه، گواهىها و اخبار کسانى است که از مشاهدات خود براى دیگران مىگویند. از نظر لاک در صورتى که تعداد گواهان و راویان و وثاقت و صداقت و قوه ضبط و درک آنها کافى باشد و خبرى را که نقل مىکنند داراى انسجام درونى باشد و گواهى معارضى خبر آنها را رد نکند و ـ در اخبار آحاد ـ اگر شاهد یا راوى داعى بر کذب و دسیسه نداشته باشد، باید خبر را بپذیریم و بر آن اعتماد کنیم و البته در میزان اعتمادى که مىکنیم تابع میزان تأمین شرایط فوق هستیم. لاک در ادامه مى گوید:
اگر من خود ببینم که کسى بر روى یخ راه مىرود پذیرش من نسبت به این رخداد بالاتر از حدّ احتمال است. در اینجا من علم دارم. اگر کسى به من خبر دهد که در زمستان و در کشور انگلستان کسى بر روى آبى که در اثر سرما یخ زده بود راه مى رفت، چون خبر او با تجارب گذشته من ]که در انگلستان زندگى مىکنم [هماهنگ است در صورتى که خبر او با قرائتى تردیدبرانگیز همراه نباشد، مایلم خبر او را بپذیرم. ولى اگر به کسى که ساکن مناطق استوایى است همین خبر را بدهند چون هرگز چنین رخدادى را نه دیده و نه شنیده، میزان اعتماد وى به این خبر وابسته خواهد بود به تعداد شاهدان و راویان و اعتبار آنها و این که داعى بر کذب نداشته باشند. البته کسى که همه تجارب گذشتهاش بر خلاف این واقعه باشد، خبرِ حتى موثق ترین افراد را هم به دشوارى مىپذیرد و به سختى مفاد خبر او را باور مىکند.
مثل داستان سفیر هلند که پادشاه سیام را با نقل حکایتهایى از هلند سرگرم مىکرد. از جمله به او گفت که در زمستانهاى هلند آب در اثر سرما چنان یخ مىزند و سخت مىشود که انسان بر روى آن راه مىرود و حتى آن یخ تحمل یک فیل را هم دارد. پادشاه گفت: تا حال چون شما را انسانى متین و منصف مىدانستم چیزهاى عجیبى را که مىگفتید باور مىکردم ولى اکنون مطمئنم که دروغ مىگویید (فتحعلیخانی، 1390: 230؛ نیز، ر.ک: Locke, 1998: p 386 – 387)
از نظر لاک روش معقول در چنین مواردى بررسى میزان وثاقت و شرایط اعتبار خبر است، نه ردّ آن خبر به خاطر مخالفت آن با تجارب گذشته شنونده. در این داستان لحن لاک این نیست که عملکرد پادشاه سیام را تأیید کند. بلکه مى خواهد تأثیر روانى مشاهدات گذشته بر شنونده خبر را نشان دهد (فتحعلیخانی، 1390: 231).
موضعگیرى هیوم در برابر مثالهایى از این قبیل چه باید باشد؟ اگر به گرایش طبیعتگرایانه هیوم توجه داشته باشیم باید منتظر باشیم که وى عکس العمل پادشاه سیامى را موافق با طبیعت او بشمارد و لذا عملکرد او در انکار یخ زدن آب را رفتارى معقول بداند. توضیح این که، هیوم استدلالهاى علّى را غیر قابل توجیه مىداند و تنها ]زمینه و [مایه معقولیت استدلالهاى علّى را طبیعت انسان مىداند. او مىگوید:
ما به گونهای سرشته شدهایم و به گونهای از سوى طبیعت تجهیز شدهایم که داورىهایمان درباره امور واقع را از طریق استدلال علّى سامان دهیم. هیچ کس از انتقال از انطباع یا تصور یک چیز به تصور چیز دیگر با اراده خود عمل نمىکند، این طبیعت ماست که چنین انتقال و تداعىهایى را موجب مىشود. پس اگر رفتار کسانى چون پادشاه سیام را بررسى کنیم و دریابیم که طبق سرشت و طبیعت انسانى لاجرم از پذیرش خبر یخ زدن آب اجتناب مى کنند، باید رفتار او را تأیید کنیم. ولى هیوم این گونه موضع گیرى نمىکند.
اکنون به عبارت هیوم توجه کنید:
شاهزاده هندى که از قبول نخستین اخبار مربوط به آثار یخبندان امتناع کرد در استدلال خود بر حق بود، طبیعتاً گواهى بسیار متقنى لازم بود تا او وقوع حوادثى را بپذیرد که از حالتى در طبیعت ناشى مىشد که وى با آن ناآشنا بود و شباهت آن با حوادثى که وى تجربهاى ثابت و یکنواخت از آنها داشت بسیار اندک بود. آن اخبار با تجربه او معارض نبودند ولى مطابق آن هم نبودند Hume, 1989: p 113 -114؛ با اقتباس از فتحعلیخانی، 1390: 231 - 232).
در این جملات، دو نکته قابل تأمل وجود دارد. نخست این که هیوم رفتار شاهزاده هندى را طبیعى مىشمارد، دوم این که او مىگوید این اخبار با تجربه او معارض نیستند ولى مطابق آن هم نیستند. مقصود از معارض و مطابق چیست؟ ظاهراً هیوم مى خواهد بگوید تجارب او در عین عدم مطابقت با اخبارِ یخبندان هیچ گونه ناسازگارى با آنها ندارد. یعنى اگرچه او تاکنون یخبندان را ندیده است ولى آن چه تاکنون دیده یخبندان را امرى محال و ناممکن معرفى نمىکند. در اینجا مقصود بیان تفاوتى است میان معجزات و حوادث خارق عادتى که على رغم نامعمول بودنشان نمىتوان معجزه خواندشان. هیوم در قطعه اى که به صورت پانوشت به متن اصلى افزوده است مطالبى را آورده که بیانگر همین تفاوت است.
واضح است که هیچ هندىاى نمىتواند از یخ نزدن آب در هواى سرد تجربهاى داشته باشد. این امر طبیعت را در وضعیتى قرار مىدهد که براى او کاملا ناشناخته است، و محال است که او بتواند به نحو پیشین بگوید که اثر هواى سرد چه خواهد بود. این امر تجربه تازهاى را ایجاد مىکند که نتیجه آن هیچگاه متعین نیست. گاه ممکن است از طریق تمثیل حدس بزنیم که نتیجه چه خواهد بود؛ ولى در عین حال این فقط حدس است، و باید اقرار کرد که در مورد یخ زدنِ آب، واقع بر خلاف قواعد تمثیل و مشابهت پیش مىرود و به گونهاى است که براى یک هندى عاقل غیر منتظره است. تأثیر سرما بر آب تدریجى، و مطابق درجات سرما نیست، بلکه همین که سرما به نقطه انجماد مىرسد، آب، در یک آنْ، از حالت کاملا مایع به حالت کاملا جامد در مىآید. بنابراین چنین حادثهاى ممکن است خارقالعاده نامیده شود، و براى آن که در نزد مردم مناطق آب و هوایى گرم باورکردنى شود، گواهى بسیار متقنى لازم است، ولى هنوز به حدّ اعجاز نرسیده است و با تجربه یکنواخت جریان طبیعت، در مواردى که همه شرایط یکسان است نیز، مخالف نیست. ساکنان سوماترا در وضعیت آب و هوایى منطقه خود همواره آب را مایع دیدهاند و یخ بستن رودخانههایشان باید امرى شگفت انگیز قلمداد شود، ولى آنان هرگز آب را در زمستان مسکو ندیدهاند و لذا نمىتوانند به نحو معقولى مطمئن باشند که نتیجه سرما چه خواهد بود.
در این قطعه که بعدها افزوده شد هیوم کوشیده است با فرق نهادن میان امور خارق العاده و معجزات، نادرستى عمل پادشاه هندى را بپذیرد بدون آن که همین عمل ـ یعنى انکار ـ را درباره حوادث اعجاب آمیز نادرست بخواند Hume, 1989: p 114)؛ با اقتباس از فتحعلیخانی، 1390: ص 232).
بنا بر این، اگر بیاعتمادی به اخبار معجزات به اخبار تاریخی دیگر و از آنها به اخبار عادی مربوط به گذشته نیز سرایت کند، دیگر هیچ خبری به سادگی قابل اثبات نیست و تفاوتی ندارد که این اخبار، اخبار مهم و با ارزشی مانند اخبار معجزات و اخبار مربوط به پیامبران (ع)، امامان (ع) و افراد و وقایع مهم تاریخی باشد یا به پایینترین سطح اخبار گذشته از جمله اخبار مربوط به تولد یا مرگ افراد عادی یا حوادث روزمره باشد. در این صورت حتی اخبار مربوط به هویت افراد از جمله خود آقای هیوم نیز با تردید جدی مواجه خواهد شد.
بر این اساس، اگر از آقای هیوم پرسش شود که پدر و مادر تو کیستند؟ او چگونه میتواند آقا و خانمی را که به عنوان پدر و مادر خود میشناسد، به عنوان والدین اصلی خود معرفی کند؟ اگر بنا باشد ما به اخبار گذشتگان اعتماد نکنیم، آقای هیوم چگونه میتواند هویت خود و نسبت خود با والدینش را اثبات کند؟ یعنی بر مبنای خود آقای هیوم او نمیتواند این نسبت را اثبات کند. زیرا اولا، آقای هیوم زمان تولد و شناخت خود از والدینش را به هنگام تولد به یاد نمیآورد، ثانیا، ما ملزم نیستیم خبر آقای هیوم و دیگران را مبنی بر معرفی آقا و خانم یاد شده، به عنوان پدر و مادر واقعی او بپذیریم؛ چرا که ما آن زمان نبودهایم و تولد هیوم را تجربه نکردهایم. حتی از آزمایش DNA نیز در این باره کاری برنمیآید چون ممکن است در فرآیند این آزمایش نیز، از هنگام شروع تا به نتیجه رسیدن آن، افرادی برای غیر واقعی جلوه دادن آزمایش درصدد خدشهدار کردن آزمایش باشند.
البته هر یک از اشکالات و دلایل هیوم میتواند پاسخهای متعدد و مفصلی داشته باشد که چون بنای این نوشته بر اختصار بود به همین مقدار اکتفا شد. به علاوه آن که برخی از پاسخها ممکن است به عرصههای دیگری از علوم ارتباط پیدا کند که چون خارج از موضوع وعنوان مقاله بود از آن صرف نظر شده است.
3/6. در انتهای این بحث، توجه به چند نکته بسیار اهمیت دارد:
به عنوان نمونه به آمار معجزات امام هادی(ع) میتوان اشاره کرد که اخبار و روایات مربوط به معجزات آن حضرت در منابع نخستین بسیار کمتر از منابع دورههای بعد نقل شده و به مرور زمان تعداد آنها افزایش یافته است. بر این اساس، در حالی که کلینی (1363: 1/497 – 502) به نُه مورد و مفید (1413: 2/301 – 308) به هفت مورد از معجزات امام هادی(ع) اشاره کردهاند، اما تعداد این معجزات در الهدایه الکبری (خصیبی، 1419: 311 – 324) ده مورد، در دلائل الامامه (طبری، 1413: 412 – 421) سیزده مورد، در الثاقب فی المناقب (ابن حمزه، 1412: 527 – 558) 35 مورد، در مناقب (ابن شهر آشوب، 1376: 4/ 406 – 412 و ص 413 – 420) 36 مورد، در الخرائج والجرائح (قطب راوندی، 1409: 1/392 – 419 و 672 – 681) 33 مورد، در اثبات الهداه (حر عاملی، بی تا: 4/416 – 449) 94 مورد، در مدینه المعاجز (بحرانی، 1415: 7/419 – 538) 98 مورد و در بحارالانوار (مجلسی، 1403: 50/124 – 188 و 189 – 214) 77 مورد نقل شدهاند.
یعنی با یک نگاه گذرا متوجه میشویم که اخبار معجزات به مرور زمان به طور معمول یک روند افزایشی را، به ویژه در منابع متأخر، طی کردهاند. البته این روند افزایش نسبت به سایر امامان(ع) و برخی از پیامبران(ع) نیز وجود دارد با این حال این روند نباید سبب شود که تمام معجزات را بی اعتبار دانست بلکه باید اخبار را مورد بررسی و سنجش قرار داد و موارد مردود آنها را کنار گذاشت اما مواردی که قابل پذیرش هستند نباید بیاعتبار و مردود قلمداد شوند. از این رو با اذعان به این مشکل روند افزایشی، که بدان اشاره شد، یا مشکلات دیگری که ممکن است قابل پذیرش باشند، اما نگاه آقای هیوم به اخبار معجزات و در نتیجه انکار یکپارچه اخبار معجزات، به ویژه با استدلال آقای هیوم به هیچ وجه قابل قبول نیست.
از مجموع مباحث این نوشته به دست میآید که هیوم بر اساس تجربهگرایی و آن هم تجربهگرایی کنونی، استدلال به اخبار معجزات را مخدوش و غیر قابل قبول دانسته است. نبودن شواهد کافی بر وقوع معجزات، تعارض معجزات در ادیان مختلف، وقوع معجزات در میان مردم جاهل و وحشی و تمایل فوق العاده قوى انسان در طبیعتِ خود به امور عجیب و غریب، از جمله مهمترین دلایل هیوم برای اثبات نادرستی اخبار معجزات است. اما این دلایل از زمان خود هیوم با مخالفتهایی مواجه شد و برخی با صراحت این دلایل را ردَ کردند. از میان دانشمندان غربی، هنری تیسن، جان هیک و هاسپرز با استناد به دلایلی از جمله، حافظه و خاطره، گواهی شاهدانِ عینی و نقل قول تاریخی، آثار فیزیکیِ به جا مانده از نوع تحقیقاتی که در جرم شناسی معمول شده و گسترش یافته است، قوانین علمی و تواتر اخبار به هیوم پاسخ دادهاند. دانشمندان و فلاسفه اسلامی نیز علاوه بر دلایل یاد شده، با تأکید بر تواتر اخبار، نادرست بودن برخی از ادعاهای هیوم، خلط بین روش فلسفه و علم تجربی، تبیین پدیدهها با دانش و تجربه امروزی و تعارض در استدلال هیوم را از مهمترین اشکالات دلایل او دانستهاند. بنابراین هر چند ممکن است در برخی موارد، به دلایلی همچون محدودیت در انتقال واقع یا دلایلی روان شناختی و یا خطاهای فردی، اخبار معجزات فربه تر از واقعیت و یا دستکاری شده باشند اما این که بخواهد این اخبار با محک تجربه سنجیده شوند و در نتیجه مورد تردید قرار گرفته و از حَیّز انتفاع خارج شوند نیز به هیچ روی قابل پذیرش نیست. به ویژه آن که اگر این نگاه نادرست به طور طبیعی به سایر اخبار تاریخی نیز سرایت کند، در آن صورت دیگر هیچ خبر و گزارهای تاریخی قابل اثبات نخواهد بود و با این نگاه، مهمترین اثر تاریخ که همان الگو گرفتن و عبرت آموزی است کاربرد نخواهد داشت.
[1] . دیوید هیوم (David Hume)، فیلسوف اسکاتلندی و پیشرو مکتب تجربه گرایی، در قرن هیجدهم (1711 – 1776) میزیست. وی با رد هرگونه معرفت غیر تجربی، تنها دریافتهایی را موجه میشمرد که بتوان آن را با ادراک حسی یا استلال علّی به اثبات رساند از این رو با بسیاری از معارف دینی غیر تجربی مخالفت ورزید. برای اطلاع از زندگی، آثار و افکار وی، ر.ک: کاپلستون، 1375، صص 276 – 407؛ و نیز ر.ک: دورانت، 1384: 159 – ۱۸۱.
[2] . An Enquiry Concerning Human Understanding
[3] . George Campbel
[4]. البته در متن کتاب هیوم و نیز در ترجمه آن چهار دلیل آمده است و روشن نیست که از چه روی مترجم محترم در این بحث پنج دلیل آورده است. به نظر میرسد وی دلیل چهارم را به دو دلیل تقسیم کرده و در نتیجه پنج دلیل شده باشد، برای اطلاع بیشتر، ر.ک: هیوم، (درباره معجزات) ترجمه محمد امین احمدى، 1378: 412 – 420 و Hume, p 102-107,.
[5] . An Essay Concerning Human Understanding