نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 دانشآموخته دکتری دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم و تحقیقات تهران
2 دانشیار مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران.
چکیده
کلیدواژهها
مقدمه
شهابالدین سهروردی (م587 هـ .ق/1194م.) یکی از پایهگذاران جامع حکمت ذوقی و بحثی و مؤسس دومین مکتب بزرگ فلسفی جهان اسلام یعنی حکمت اشراق است؛ حکمتی که در آن ساحت فلسفه و خردورزی با افق معنویت و عرفان همسو شده، با تعالیم متعالی قرآنی استوار گشته و از سرچشمههای دو حکمت ایرانی و یونانی بهره گرفته است.
شیخ اشراق که در منابع مختلف به ریاضت و طی مراتب سیر و سلوک شناخته شده است، به تعبیر عیونالأنباء «یگانه روزگار در علوم حکمی، جامع در فنون فلسفه، برجسته در اصول فقه و دارای ذکاوت بسیار و فصاحت در گفتار بود» (ابنابیاصیبعه، 1349: 167). وی در الکواکبالدریة، «عارفاً بالتصوف» خوانده شده و از سفرهای او به بلاد مختلف به طریق فقر و تجرید و نیز دلقپوشیاش گزارش شده است (مناوی، 1999: 1/310). همچنین او در روضاتالجنات، عالِمی تارک دنیا و مرتاض و عزلت گزیده از مردم و صاحب عجایب و امور غریبه معرفی شده است (موسوی خوانساری، 1391: 4/109) و شهرزوری نیز در گزارشی مبسوط از سلوک استاد خویش، به زیّ قلندری و ریاضات شاقّه وی اشاره کرده است (شهرزوری،1384: 458-459).
این عنایات خاص سهروردی به سیر و سلوک باطنی و دستورات آن، در آثار متعدد وی نیز همواره ظهور و بروز دارد؛ شاهد مدعا آنکه او فیالمثل در پایان کتاب حکمة الاشراق ، سالکان راه حق را مخاطب خویش ساخته و بهرهمندی از این کتاب را تنها در پرتو یک اربعین ریاضات و اجتناب از خوردن گوشت حیوانات و تقلیل طعام و انقطاع میداند (سهروردی، 1380: 1/258). همچنین قرائن و اسناد بسیار حاکی از آن است که وی را با «جماعت صوفیان» و «اخوانالتجرید» مراودات و مناسباتی بوده است (سهروردی، 1380: 3/242، 314) و در ضمن سفرهایش در ایران، دیار بکر، آسیای صغیر و سوریه همواره به جستجوی حقیقت نزد مشایخ صوفیه رفته و از تربیت و ارشاد آنها بهرهمند گشته است (ابنخلکان، 1986: 6/269) و بنابر گزارش روضاتالجنات، وی را با دو سهروردی دیگر یعنی شهابالدین ابوحفض عمربن سهروردی (م. 632 هـ .ق)، صاحب عوارفالمعارف و عمویش ضیاءالدین ابونجیب سهروردی (م. 563هـ .ق) صاحب آدابالمریدین که از بزرگان و بانیان طریقه سهروردیهاند، نسبت خویشاوندی بوده است (موسوی خوانساری، 1391: 4/109).
معالوصف، سندی صریح دالّ بر سرسپردگی شیخ اشراق نه به مشایخ طریقه سهروردیه و نه دیگر طرائق صوفیه در دست نیست و با آنکه وی در رسالات خویش، بیش از بیست تن از عرفا را یاد کرده و آموزههای صوفیانه در آثار وی فراوان است، لیکن هیچ اشارهای به پیر خود و احیاناً نسبت خویش با سلاسل صوفیه نمیکند.
ما در این نوشتار کوشیدهایم نسبت و تبار اشراقیان را در تبارنامه تمثیلی- تاریخی خود وی در کتاب المشارع و المطارحات بجوییم و به ترسیم مختصات روشنی از طریقه عرفانی- حکمی شیخ اشراق دست یابیم.
بیان مسأله
در میان پژوهشهای متتبعانهای که در عرصه مطالعات سهروردیپژوهی انجام گرفته، افرادی چون هانری کربن، سیدحسین نصر، مهدی امین رضوی و جان والبریج در شمار کسانیاند که به این تبارنامه اشراقی عنایت داشتهاند؛ با این همه به نظر میرسد برخی یافتههای این محققان دارای اشکالاتی است. ما در این مقاله، دو نمونه از این گزارشها را که مورد استناد اغلب سهروردیپژوهان بوده و به نگاه غالب در حوزه سهروردی شناسی بدل گشته، مورد بررسی قرار داده و سپس به تبیین دیدگاه خود خواهیم پرداخت.
طرح شماره 1 از تبارشناسی اشراقیان، متعلق به استاد سیدحسین نصر در کتاب سه حکیم مسلمان (نصر، 1354: 535)، طرح شماره 2 از آن هانری کربن در کتاب اسلام در سرزمین ایران (کربن، 1390: 107-108) و طرح شماره 3 متعلق به جان والبریج در کتاب خمیر مایه قدما است (Walbridge, 2000: 31).
طرح شماره 1
هرمس |
آغاثوذیمون(شیث) |
فیثاغورس |
کیومرث |
اسقلبیوس |
شاهکاهنان ایرانی |
انباذقلس |
فریدون |
کیخسرو |
افلاطون |
ابویزید بسطامی |
ذوالنون مصری |
منصور حلاج |
ابوسهل تستری |
ابوالحسن خرقانی |
سهــروردی |
طرح شماره 2
هرمس(والدالحکما) |
فیثاغورس |
انباذقلس |
کیخسرو |
ابویزید بسطامی |
منصور حلاج |
حلقهای از اهل معنا که سکینه در کلامشان جاری است |
ابوالحسن خرقانی |
ابوسهل تستری |
اسقلبیوس |
ذوالنون مصری |
افلاطون |
فریدون |
کیومرث |
طرح شماره 3
افلاطون |
سقراط |
ارسطو |
(مشائیان) |
ابنسینا |
مشائیان مسلمان |
پارسیان (خسروانیان) |
هندیان و چینیان |
مصریان |
فیثاغورس |
سهروردی جوان |
امپدوکلس |
فیثاغوریان |
افلاطونیان |
؟ |
ذوالنون مصری |
تستری |
بسطامی |
حلاج |
خرقانی |
؟ |
سهروردی بالغ |
بررسی وجوه نارسایی تبارشناسی سهروردیپژوهان
1. جایگاه هرمس در تبارشناسی اشراقیان
نخستین موضوعی که در بدایت امر، توجه بدان ضروری مینماید، حضور هرمس (یا اخنوخ و ادریس بنابر موازین پیامبرشناسی یهودی و اسلامی) در رأس هر دو شاخه شرقی و غربی در این تبارنامههاست؛ حال آنکه اولاً از هیچیک از آثار سهروردی و به ویژه کتاب المشارع او چنین امری مستفاد نمیگردد و ما در رسالات شیخ اشراق، پیش از هرمس شخصیت دیگری با عنوان آغاثاذیمون را در رشته حکمای متأله و اشراقی سراغ داریم. ثانیاً قرار گرفتن هرمس در صدر هر دو جانب شرقی و غربی حکمت از دو جهت پذیرفتنی نمیباشد: نخست عدم سنخیت و مناسبت سنت هرمسی با حکمای جانب شرقی (ایران) و دوم، همسویی تعالیم هرمسی با فضای حاکم بر حکمت یونانی.
مقدمتاً باید خاطرنشان ساخت که اگرچه سهروردی در المشارع از آغاثاذیمون نام نبرده است، اما به قرینه دیگر رسالات او میتوان دریافت که وی از منظر شیخ اشراق فضل تقدم دارد؛ هرچند این هرمس است که نزد او «والدالحکما» و «أبالآباء» لقب گرفته است (سهروردی، 1380: 1/ 111 ؛( walbridge , 2001: 17-18. البته او در حکمة الاشراق نیز آنجا که از اهل سفارت (پیامبران) و شارعان نام میبرد، به ترتیب آغاثاذیمون، هرمس و اسقلبیوس را در شمار این طبقه جای میدهد و اینان را از اساتید افلاطون بر میشمرد و بدینسان رشته حکمت را با نبوت پیوند میزند (سهروردی،1380: 2/11) که این امر با مشهورات و مسلمات تاریخی و اسلامی همخوانی کامل دارد.
گفتنی است بسیاری از مورخان اسلامی بر مسأله شاگردی هرمس نزد آغاثاذیمون (شیث) تصریح داشتهاند، از جمله انصاری دمشقی در نخبةالدهر (انصاری،1923: 44)، ادریسی در انوار (ادریسی، 1988: 21-22)، مقریزی در الخطط (مقریزی،1970: 1/114)، مسعودی در التنبیه و الاشراف(مسعودی، 1892: 19) و قفطی در تاریخالحکماء (قفطی،1371: 7).
لذا شاید بتوان وجه تسمیه «والدالحکماء» و «أبالآباء» بودن هرمس نزد سهروردی را عظمت و شأن والای او در حکمت دانست و با هروی، شارح حکمةالاشراق، همنوا شد که «هرمس را والدالحکماء بدان سبب گفته است که اکثر علوم و حکمت را او تدوین نموده است و جمیع حکمای مشهور تلامذه او بودهاند» (هروی، 1358: 7).
نکته قابل عنایت دیگر آنکه اگر گزارش شهرزوری را مبنی بر اشاره نمودن هرمس به نوشتن علوم جزئیه از بیم فوت آنها و اولْ مدرس بودن وی بپذیریم، آنگاه علت نامآوری و ابوّت او را باید در ویژگی نخست نگارنده علوم بودنش جست. بدین ترتیب در شاخه غربی حکمت و پیش از هرمس، با دو شخصیت آغاثاذیمون (شیث) و پیش از او آدم(ع) روبروییم. این در حالی است که در جانب شرقی، نخستین حکیم متأله، کیومرث مالکالطین (گِلشاه) است که بنابر نگاه غالب در سنت اساطیری ایران و منابع دوره اسلامی نخستین بشر و نخستین شهریار است و از اینرو، حضور او پس از هرمس در تبارنامه اشراقیان وجهی نمیتواند داشت.
گذشته از این، قرائن عقلی و متنی بسیاری گواه بر آن است که سنخیت و مناسبت میان سنت هرمسی و فضای حاکم بر حکمت یونانی (غربی) پذیرفتنیتر خواهد بود تا اثبات همسویی تعالیم هرمسی با سنت ایرانی (شرقی). چرا که در سرتاسر فضای جانب شرقی، چه در ساحت اعلام اساطیری آن یعنی کیومرث، فریدون و کیخسرو و چه در آموزهها و مشی اعلام عرفانی آن -یعنی بایزید، حلاج، قصاب آملی و خرقانی- نگاه وحدت شهودی حاکم است و ذوق و شهود خصیصه بارز این حکماست؛ حال آنکه در جانب غربی غلبه حکمت بحثی و نگرش وحدت وجودی آشکارا مشهود است. به دیگر بیان، ویژگی برجسته حکمت هرمسی را باید صبغه عقلانی آن دانست؛ چنانکه آثار هرمسی عموماً در قالب دو بخشی مضامین فلسفی همچون خداشناسی، جهانشناسی، انسانشناسی و معرفتشناسی و نیز رسالههایی در علوم مختلف چون نجوم و کیمیا بر جای ماندهاند و در سنت فیثاغورس، افلاطون و به تبع ایشان عرفای جانب غربی یعنی ذوالنون مصری و سهل تستری و پیروانشان این مشخصه به وضوح دیده میشود. شاهد مدَعا آنکه نوع مشرب و تصوف بایزید و حلاج و قصَاب و خرقانی تا اندازه زیادی متفاوت از تصوف ذوالنون و سهل است. عرفای جانب شرقی که سهروردی آنان را «خسروانی» نامیده است، اصولاً مستغرق در احوال باطنی و عوالم روحانیاند و به درس و بحث و تألیف بیاعتناءاند، اما وجه تمایز تصوف عرفای جانب غربی یا به تعبیر سهروردی عرفای «فیثاغوری» در پرتو انتساب اینان به حکمت بحثی و علوم رسمی قابل بررسی است. چنانکه سالمیه (پیروان سهل تستری) و ابوطالب مکَی و کتاب قوت القلوب او که مورد استناد شیخ اشراق است، آغازگران تحولی عظیم در جریان فکری تصوف به شمار میروند و از نخستین کسانیاند که با طرح مبانی نظری همچون «ولایت» و «نور محمدی» در آثار خود، زمینههای ظهور عرفان نظری را در سدههای پس از خود فراهم نمودند» (دیلمی،1962: 34).
2. مغفول ماندن ابوالعباس قصاب آملی در تبار اشراقیان
دومین نقدی که به تبارشناسی سهروردی پژوهان میتوان وارد نمود، تفسیر آنان از عبارت «سیَار آمل و خرقان» است که در قریب به اتفاق گزارشها از این تبارنامه، مصداق این عبارت ابوالحسن خرقانی دانسته شده، حال آنکه عبارت فوق علاوه بر وی به پیرطریقتش یعنی ابوالعباس قصاب آملی اشاره دارد. ادلّه ما بر این مدعا از این قرار است:
نخست آنکه با توجه به قواعد نحوی زبان عربی، عبارت «سیَار» آمل و «سیَار» خرقان، چندان شیوا و بلیغ نیست و لذا واژه «سیار» در این عبارت به قرینه حذف شده است و از آنجا که اصطلاح «سیار» ناظر بر احوال و مواجید و مراتب سیر و سلوک بوده و نظر به مشابهت احوال آملی و خرقانی، از تکرار این لفظ پرهیز شده است.
دوم آنکه در پاسخ به این نظر برخی محققان مبنی بر اینکه مراد شیخ اشراق از این عبارت، خلوت داشتن خرقانی در خانقاه آملی بوده است، باید خاطر نشان ساخت که در صورت چنین عنایتی میبایست ابتدا واژه «خرقان» و سپس «آمل» ذکر میشد؛ با توجه به این دقیقه که سهروردی در چینش هوشمندانه خود و یادکرد تمامی اشخاص مدَنظر خود در این نسبنامه، به «زادبوم» آنان عنایت ویژه داشته است؛ بایزید را «سیَار بسطام» خوانده و حلاج را «فتی بیضاء» گفته است و نیک میدانیم که حلاج در نوجوانی از بیضاء به واسط عراق کوچید و پس از آن، دائماً در سفر و مشغول به سیاحت بود. همچنین در شاخه غربی حکمت، ذوالنون مصری به «اخی اخمیم» ملقب شده است و از سهل بن عبدالله تستری با عبارت «سیار تستر» یاد شده است؛ حال آنکه او در عبّادان و بصره و دیگر نقاط در سیر و سفر بوده است و همه این قرینهها ما را بر آن میدارد که «سیار آمل» را قصاب آملی بدانیم.
همچنین در پاسخ به این اشکال که چرا سهروردی، به منظور اشاره به دو فرد، از عبارت «سیاران آمل و خرقان» بهره نگرفته، بایستی به این مسأله اشاره کرد که آوردن عبارت «سیاران»، مستلزم تردد و سفر هر دو به آمل و خرقان خواهد بود؛ حال آنکه میدانیم، ابوالعباس قصاب آملی همواره به حظیرهنشینی و منع سفر شهره بود و هرگز از زادگاه خویش پای بیرون ننهاد (ابوروح، 1366: 43).
ذکر این نکته نیز شایان توجه است که رابطه مراد و مریدی میان قصاب و خرقانی و قرابت مشرب عرفانی آنها به ویژه در مقوله «جوانمردی» چنان است که گویی این دو، شخص واحدند و شاید این پیوند ناگسستنی میان این دو، به نحو مضمر مورد توجه شیخ اشراق بوده است.
3. خمیره ممزوجه
سرانجام، سومین نکته مهم آنکه، خمیره مقدسه ازلی که حکمت از آن سرچشمه گرفته است و در قالب دو جریان غربی و شرقی تداوم یافته، از منظر شیخ اشراق، در گروهی از خسروانیان که پاسبانان (حافظان) کلمهاند و آراء آنها با طریقهای از خمیره آل فیثاغورس، انباذقلس و اسقلبیوس ممزوج شده و از سکینه سخن میگویند، تجلی یافته است؛ موضوعی که هانری کربن با دقت بیشتری نسبت به سایر پژوهشگران آن را طرح کرده است؛ هرچند وی تنها به تفسیر و تبیین اصطلاح سکینه پرداخته و زوایای گوناگون این مسأله را نکاویده است. به هر روی ما در کلام شیخ با چندین قرینه مواجه هستیم:
نخست، امتزاج خمیره خسروانی که مبنای آن ذوق و شهود است، با خمیره فیثاغوری که قرین با حکمت بحثی و برهانی است.
دوم، واژه «قوم» که بیانگر گروه، نحله یا مکتبی است که بنا به اشاره سهروردی از خسروانیاناند. این دو قرینه، نظر ما را به سمت و سوی «حکمای مشرقی» سده سوم و چهارم رهنمون میسازد، به ویژه آنکه قرینه سوم که مؤید این فرض میتواند بود، واژه «سکینه» است که یکی از حلقههای پیوند این زنجیره معنوی حکماست و با مقوله «ولایت» پیوندی ناگسستنی دارد و چندان دور از ذهن نخواهد بود اگر آن را رمز ولایت باطنی از منظر سهروردی تلقی کنیم.
با عنایت به محوریت مفهوم سکینه و ولایت در آراء این حکمای مشرقی، اهمیت و نقش عقل در سلوک و وصول به معرفت و سرانجام جمع میان روش شهودی و بحثی در آموزههای اینان، به ویژه در آثار و رسالات حکیم ترمذی، بنیانگذار مکتب فکری- عرفانی «حکیمیه» در سده سوم هجری و در دسترس نبودن آثار و اقوال دیگر حکمای مشرقی -از جمله ابوبکر وراق، ابوالقاسم سمرقندی، حسن بن علی جوزجانی- ، رسالات حکیم ترمذی گزینه مناسبی برای بررسی بیشتر به نظر میرسد.
توضیح آنکه مفهوم «سکینه» نزد سهروردی نوری باطنی است که بر حکیمان متأله در طی سلوک نورانیشان وارد میشود و با مفهوم «ولایت» در آراء حکیم ترمذی و به ویژه مقوله محدَّث (بالاترین مرتبه در میان اولیاء الهی) و سکینه پیوندی درخور توجه دارد و تذکار این نکته بایسته است که در ساختار فکری «ولایت محور ترمذی»، سکینه یکی از بنیادیترین اختصاصات ولی یا محدَّث به شمار میرود» (ترمذی،1965، 357-359؛ 346-347).
نکته گفتنی آنکه عبارات ختمالاولیاء ترمذی در باب نور سکینه در موارد بسیاری به لحن کلام سهروردی در صفیر سیمرغ نزدیک است؛ به گونهای که میتوان این فرضیه را طرح کرد که سهروردی مستقیماً یا با واسطه با این اثر ترمذی آشنا بوده است؛ زیرا محور مباحث سهروردی در شرح و بسط این اصطلاح دقیقاً متناظر با مفاهیم شرح شده در ختمالاولیاء است؛ یعنی استناد به آیه «هو الذی انزل السکینة فی قلوب المؤمنین» (فتح/ 4)، تأکید بر اخبار از خواطر و اطلاع بر مغیبات، استنباط مفهوم فراست از سکینه و دلالت حدیث نبوی «اتقوا فراسة المؤمن» به عنوان یکی از نتایج حصول سکینه و لسان عمر را مصداق سکینه الهی دانستن و مرتبط خواندن سکینه با مقام اهل محبت (ترمذی، 1965: 356-377؛ سهروردی، 1380: 3/322-324).
پیشتر ابوحامد غزالی نیز در احیاء علوم الدین چنین طرح ذهنی را در باب سکینه در نظر داشته است (غزالی، بیتا: 9/109) و میدانیم که سهروردی در عنفوان جوانی به مراغه و نزد مجدالدین جیلی، فقیه اصولی و متکلّم رفت و به گزارش ابنخلکان، مجدالدین جیلی از شاگردان محمدبن یحیی بن ابی منصور نیشابوری (م.548 هـ .ق) است که وی نیز از شاگردان برجسته امام محمدغزالی (م.505 هـ .ق) بوده است (ابنخلکان، 1986: 6/269؛ 4/250، 223 و 224) و بدین ترتیب سهروردی با دو واسطه از تعالیم غزالی بهرهمند شده است و شاید این تصور استبعادی نداشته باشد که سهروردی از طریق او و یا در دست داشتن رسالات ترمذی به این مفاهیم علم داشته است. ضمن آنکه به استناد منابع صوفیه از جمله کشف المحجوب هجویری، رسالات بسیار ترمذی در قرن 5 و 6 در اقصی نقاط عالم منتشر بوده است (هجویری 1358: 178).
نتیجه
|
با عنایت به ادلهای که از آنها به تفصیل سخن رفت، به نظر میرسد ترسیم تبارنامه اشراقیان بدین صورت به صحّت نزدیک تر باشد:
با توجه به کاربست عبارت «خمیره مقدسه» از سوی سهروردی و نیز سیاق کلام وی که بر آغازین نقطه حکمت بودن و البته ازلی بودن آن دلالت دارد، در رأس تبارنامه اشراقیان، خمیره مقدسه نشانده شده است.
هرمس الهرامسه (والدالحکما) با در نظر داشتن عدم سنخیت و مناسبت میان حکمت بحثی و استدلالی هرمسی با حکمت ذوقی و شهودی خسروانی(شرقی) در صدر جانب غربی حکمت (شاخه یونانی) قرار داده شده است؛ حال آنکه نظر غالب مطالعات سهروردی پژوهی بر وجود هرمس در صدر هر دو جانب شرقی و غربی حکمت تأکید دارد و این وجه ممیزه در آنها دیده نشده است.
از دیگر نتایج و یافتههای پژوهش، تصریح و تأکید بر وجود شخص ابوالعباس قصاب آملی در تبارنامه اشراقیان است که در مطالعات سهروردی پژوهانی چون هانری کربن، سید حسین نصر و جان والبریج مغفول واقع شده بود و شواهد و مستندات تاریخی برحضور او در زنجیره حکمای متأله گواهاند.
دو قوس جانب شرقی و غربی حکمت بنا بر قرائن موجود در رساله المشارع و المطارحات در رأسی واحد تحت عنوان خمیره ممزوجه خسروانی و فیثاغوری به یکدیگر بازمیپیوندند و حکمت مشرقی و ولایت محور حکمایی چون حکیم ترمذی، تجلی گاه این خمیره است و اینان واسطه انتقال خمیره ازلی حکمت به شیخ اشراق بوده اند:
ذوالنون مصری |
قصاب آملی |
ابوسهل تستری |
ابوالحسن خرقانی |
حکمای شرق ایران که قائلین به سکینه هستند و حکمت اینان به سهروردی رسیده است. |
کیومرث |
اسقلبیوس |
فریدون |
فیثاغورس |
انباذقلس |
کیخسرو |
ابویزید بسطامی |
افلاطون |
خمیره مقدسه |
منصور حلاج |
هرمس |
(خمیره خسروانی) |
(خمیره فیثاغوری) |