منطق‌نگاری فارسی در دارالسلطنة عثمانی: شرح شمسیّه اثر شیخ علی بسطامی (د. 875 ق)

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

گروه معارف و علوم انسانی، دانشگاه صنعتی امیرکبیر (پلی‌تکنیک تهران)، تهران، ایران

10.22034/iw.2023.403855.1702

چکیده

بسیاری از کتاب‌های تمدّن اسلامی هنوز ناشناخته مانده‌اند. یکی از آنها شرح فارسی بر رسالة شمسیّه اثر شیخ علی بسطامی (875-803 ق) است. شمسیّه درسنامة منطقی است که کاتبی، منطق‌دان برجسته، نگاشته و ادبیّات گسترده‌ای حول آن شکل گرفته است که شرح بسطامی از این جمله محسوب می‌شود. این شرح دربردارندة ترجمه و تدقیق در عبارت‌ها و مضامین متن، و گاه همراه با داوری میان نظرات شارحان است. همچنین نوآوری‌های محتوایی در آن دیده می‌شود که نمونة آن در تعریف تصدیق به عنوان یکی از اقسام علم اکتسابی است. ویژگی مهمّ دیگر شرح بسطامی بر شمسیّه آن است که به زبان فارسی نوشته شده و لذا آگاهی ارزنده‌ای دربارة سبک نگارش متون علمی به زبان فارسی در سدة نهم هجری به دست می‌دهد. تاکنون از این اثر چهار نسخة دستنویس شناسایی شده است. تصحیح انتقادی شرح بسطامی بر شمسیّه زاویة جدیدی را در تاریخ منطق دورة اسلامی خواهد گشود.

کلیدواژه‌ها

موضوعات


 

  1. مقدّمه

بخش مهمّی از میراث تمدّنی ما را نسخه‌های دست‌نویسی تشکیل می‌دهند که از کتاب‌های دانشمندان گذشته بر جای مانده است. مدّت‌ها است که اهتمام به چاپ تصحیح‌شدة این نسخه‌های خطّی در جریان است، امّا با وجود این امر هنوز شمار بسیار زیادی از نسخه‌ها مورد بررسی قرار نگرفته‌اند. هر از چندی نسخة تازه‌ای از کتاب‌های شناخته‌شده یافت می‌شود و پرتو جدیدی را بر آن کتاب و بر تاریخ کتاب‌نویسی و کتابت و امور مرتبط در پیشینة فرهنگی و تمدّنی ما می‌افشاند. گاه و بی‌گاه نیز اتّفاق شگفت‌تری رخ می‌دهد: نسخه‌هایی یافت می‌شوند حاوی کتابی که تاکنون از اساس شناخته‌شده نبوده است. این مقاله دربارة چنین کتاب و چنین نسخه‌ای است.

در فهرست قدیمی نسخه‌های کتابخانة ایاصوفیة استانبول (دفتر کتبخانة ایاصوفیه، ص 152) سه دست‌نویس خطّی از شرح شمسیّه، اثر سعدالدین مسعود بن عمر تفتازانی معرّفی شده است. تاریخ تألیف کتاب که به هر سه نسخه مربوط است 757 ق. گزارش شده است. اگر قدری کنجکاوی به خرج بدهیم، در همان فهرست زبان دو مورد از این سه نسخه، عربی گزارش شده و زبان نسخة سوم فارسی. چگونه ممکن است که یک کتاب واحد در برخی نسخه‌ها به عربی نوشته شده باشد و در بعضی به فارسی؟ اگر به خودِ نسخه مراجعه کنیم مطلبی آشکار می‌شود که از دید فهرست‌نویس پنهان مانده است: آن نسخة سوم نه مربوط به کتاب تفتازانی، بلکه کتابی از حکیم دیگری است به نام علی بن مجدالدین بسطامی.

بسطامی از جملة حکمایی است که در تاریخ فکر تمدّن اسلامی کمتر شناخته شده‌اند. عالِمی کلاسیک با تحصیلات طولانی و آثار فراوان، که در نهایت در دارالسلطنة عثمانی متوطّن می‌شود. یکی از علومی که بسطامی بدان پرداخته علم منطق است و آثار مهمّی در آن بر جای گذاشته است، از جمله شرحی بر رسالة شمسیّه. اما بسطامی در میان اهالی منطق اسلامی کاملاً غریب است؛ این نمونه به اندازة کافی گویا خواهد بود: در کتاب مفصّل و پراطّلاعی که اخیراً دربارة منطق‌دانان دورة اسلامی منتشر شده است (El-Rouayheb, 2019) بیش از هشتاد عالم منطق در فاصلة سده‌های سیزدهم تا هجدهم میلادی معرفی شده‌اند: از فخرالدین رازی تا اسماعیل کلنبوی، از منطق‌دانان مسلمان تا مسیحی، از سرزمین هندوستان تا آفریقا؛ امّا نامی از بسطامی در میان نیست. از اساس نام بسطامی در کل کتاب غایب است و جز یک مورد که به اشاره‌ای گذرا و ضمنی گذشته (ibid, p. 199) هیچ نامی از او در این کتاب دیده نمی‌شود. بر همین قیاس، شرح شمسیّة بسطامی هم تاکنون مهجور بوده است، تا اندازه‌ای که فهرست‌نگار کتابخانه آن را کتابی از تفتازانی به حساب آورده است.

در این مقاله به معرّفی کتاب یادشده و نویسندة آن می‌پردازیم. پس از این بخش مقدّماتی، در بخش دوم با شخص و شخصیّت بسطامی و همچنین سیر زندگی و آثار او آشنا می‌شویم. سپس در بخش سوم مقاله ابتدا اهمّیّت و جایگاه تاریخی رسالة شمسیّه و سیر شروحی را که بر آن نوشته شده مرور می‌کنیم و سپس شرح بسطامی بر شمسیّه را معرّفی می‌نماییم. سبک نگارش این شرح به لحاظ زبانی و محتوایی، چرایی و چگونگی شکل‌گیری این کتاب و نمونه‌ای از مباحث منطقی که در آن طرح شده است مورد بحث قرار خواهند گرفت. آنگاه در بخش چهارم مقاله به نسخه‌های خطّیِ شرح شمسیّة بسطامی می‌پردازیم و چهار دست‌نویس از این کتاب را که تاکنون شناسایی کرده‌ایم معرّفی می‌نماییم. در نهایت بخش «نتیجه» خاتمه‌بخش این مقاله خواهد بود.

  1. بسطامی کیست؟

منطق‌دان مورد نظر ما در این مقاله، علیّ بن مجدالدین شاهرودی بسطامی (875-803 ق.) است. شرح احوال او را می‌توان در کتاب‌های تذکره و تراجم دنبال گرفت. در میان آنها منابع متقدّم‌تر مانند الشقائق النعمانیة (طاشکپری‌زاده، 1395: 100-102) و شذرات الذهب (ابن‌عماد، 1413: 475-477) که مدخلی را به وی اختصاص داده‌اند اهمّیّت بیشتری نسبت به منابع متأخّرتر مانند ریحانة الأدب و لغتنامۀ دهخدا خواهند داشت. خوشبختانه بسطامی خود نیز به ذکر احوال خویش توجّه داشته و در مطاوی کتابی که با نام تحفة الوزراء نگاشته اطّلاعات ارزشمندی از حیات خویش به دست داده است. این شرح حال که در سال 861 ق. نوشته شده است مهم‌ترین و موثّق‌ترین ترجمة حیات بسطامی است، و جز دهة پایانی، گزارشی از سیر حیات و آثار او را به دست می‌دهد.

بر اساس آنچه بسطامی در شرح حال خود نوشته است، وی از نوادگان امام فخرالدین رازی است. ولادت او در سال 803 ق. واقع شده است. سپس در سال 812 ق. برای تحصیل به هرات می‌رود. این امر مربوط به اوایل زمام‌داری شاهرخ تیموری (سلـ 811-850 ق.) است که پایتخت خود را در هرات قرار داده است. سالیان اقامت بسطامی در هرات مقارن دوران رونق فرهنگی و هنری این شهر در سایة سلطنت شاهرخ است. مکتب نگارگری و خوشنویسی هرات که ماحصل آن آفرینش آثار نفیس و ماندگاری مانند شاهنامة بایسنقری است، آثار معماری مذهبی از قبیل بنای مسجد هرات (و نیز مسجد گوهرشاد در مشهد رضوی)، تأسیس مدرسة شاهرخیّة هرات (و نیز مدرسة شاهرخیّة بسطام) و اقدامات دیگری از این دست همه مربوط به این دوره‌اند. زمام‌داری شاهرخ چند ده سال دوام آورد و اقامت بسطامی در هرات در این دوره واقع شده است، یعنی وی دوران اوج تحصیلی خود را در چنین شهری که مرکز علمی بوده سپری کرده است.

بسطامی در هرات نزد استادان بزرگی شاگردی می‌کند که خود به نام آنها تصریح کرده است: در عربی و تفسیر نزد مولانا جلال‌الدین یوسف اوبهی (د. 833 ق.) و علّامه احمد بن محمّد امامی هروی (د. 838 ق.)، در فقه شافعی نزد امام عبدالعزیز بن احمد ابهری (د. 843 ق.)، و در فقه حنفی نزد امام فصیح‌الدین محمّد بن محمّد علا (د. 838 ق.). شناسایی این استادان و به طور کلّی شناسایی حوزة علمی هرات در دوران رونق آن مقارن سلطنت شاهرخ، پژوهش‌های دیگری را می‌طلبد.

مولانا جلال‌الدین اوبهی که از عالمان معروف و متنفّذ و از مدرّسان صاحب‌نام شاهرخیّة هرات بوده است عنایت ویژه‌ای به شیخ علی بسطامی داشته و برای او اجازه‌نامة علمی نوشته است. از طرفی شاهرخیّة دیگری نیز در بسطام بنا شده است. آیا بنای این مدرسه در بسطام، ارتباطی با اوبهی و بسطامی دارد؟ فعلاً نمی‌دانیم، امّا این اندازه هست که پس از سالیان بهره‌مندی از حوزة علمی هرات، بسطامی از هرات به بسطام بازمی‌گردد و در مدرسه شاهرخیّة بسطام مشغول تدریس و تصنیف می‌شود.

هجرت بعدی بسطامی، نقل مکان او به سرزمین آناتولی در سال 848 ق. است و بیان او در این باره چنین است: «بنابر قضای الهی به ممالک روم انتقال به حصول پیوست» (بسطامی، تحفة الوزراء، ایاصوفیه: گ122ر). علّت این هجرت چیست؟ آیا آشفتگی اوضاع اجتماعی او را بدین سمت سوق داده تا در سایة حکومت مقتدری قرار بگیرد که اسباب بالندگی فکری برای او فراهم باشد؟ ولی در این سال هنوز شاهرخ تیموری بر تخت سلطنت مستقرّ است و حکومت طولانی‌مدّت او پایان نیافته که متعاقبش آشوب‌ها و درگیری‌های جانشینان آغاز شده باشد. از طرفی در این دوران، سلاطین عثمانی علم‌دوست و عالم‌پرورند، و زبان فارسی و عالمان فارسی‌زبان را محترم می‌دارند. سال 848 ق. دقیقاً مقارن جلوس اوّل سلطان محمّد فاتح بر تخت حکومت است، و نمی‌دانیم که آیا میان تقارن آن جلوس و این هجرت رابطه‌ای هست یا نه. به هر حال علّت اصلی مهاجرت بسطامی به سرزمین آناتولی معلوم نیست. البتّه می‌توان حدس زد که نگاه کلّی او به مهاجرت به عنوان امری مثبت و زمینه‌ای برای تعالی نباید بی‌تأثیر بوده باشد، چه بسطامی در ضمن شرح حال خود، در آنجا که اجداد خویش را یاد کرده برخی را به فضلیت علمی می‌ستاید، بعضی را در مرتبة پایین‌تری قرار می‌دهد و چنین توضیح می‌دهد:

... او نیز در علوم سعی نموده و عالم شده، امّا نه چنان، زیراکه مهاجرت ننموده و سفر نکرده همان به مرتبة وعظ قانع گشته (همان، گ119ر).

برخی از آثار مهمّ بسطامی در همین دوران تألیف شده‌اند، که از آن جمله این موارد را در تحفة الوزراء یاد می‌کند: شرح مصابیح، شرح بر شرح مفتاح سید شریف، شرح بزدوی، و شرح بر شرح مطالع. به این مجموعه باید تحفة الوزراء و همچنین شرح شمسیّه را نیز افزود. در نهایت بسطامی در سال 875 ق. از دنیا می‌رود و پیکر او در بقعة ابوایّوب انصاری در استانبول به خاک سپرده می‌شود.

یکی از اموری که در اینجا باید بدان پرداخت، نحوة یادکرد از بسطامی است، یعنی لقب و کنیتی که بسطامی به آن شناخته می‌شده یا باید شناخته شود. با تفحّص در نسخه‌های خطّی کهن، دست‌نویسی از بسطامی دربرگیرندة چند رساله به دست آمد که او به خطّ خود نگاشته و ممهور به مهر وی است. اگر به خاطر بیاوریم که در مورد اغلب بزرگان گذشته، چنین مستنداتی را در اختیار نداریم در این صورت دستیابی به چنین شاهدی در مورد بسطامی بخت بزرگی برای پژوهشگران دربارة او است. دست‌نویس مورد اشاره، مجموعه‌ای از رسائل عرفانی است که بسطامی در سال‌های 827 و 828 ق.، یعنی در حدود سن 25 سالگی، در مدرسة غیاثیّة هرات و تتمّة آن را در شاهرود کتابت کرده، و هم‌اکنون در کتابخانة سلیمانیّة استانبول، گنجینة شهید علی پاشا نگهداری می‌شود (بسطامی، مجموعه، شهید علی پاشا: گ1ر). این نسخه از جهات متعدّد شکلی و محتوایی دارای اهمّیّت است که در (احراری، 1398) باز نمایانده شده‌اند. از جمله دربارة پرسشی که راجع به لقب بسطامی مطرح کردیم، آنچه در مهر وی درج شده چنین است: «شیخ علیّ البسطامیّ» و او از خود با نام «شیخ علیّ بن مجدالدین شاهرودی بسطامی» یاد می‌کند؛ تصویر 1 را ببینید.[i] معلوم می‌شود که وی به همین نام و عنوان رضایت داشته است، و لذا «بسطامی» یا «شاهرودی بسطامی» لقب مناسبی برای نامیدن وی در دوران ما است. خصوصاً که بسطامی نسبت به ناحیة بسطام ارادت ویژه‌ای داشته و از آنجا چنین یاد می‌کند: «تربت مقدّسة بسطام علی ساکنیها التحة والسلام» (بسطامی، تحفة الوزراء، ایاصوفیه: گ113پ). البتّه ولادت بسطامی در شاهرود واقع شده است، چه دربارة جدّ اعلای خود می‌نویسد که او «از هرات بیرون آمد، چون به بسطام رسید در قصبۀ شاهرود که مولد این فقیر است، نزول نمود.» (همان، گ119ر) ولی چنانکه در همین عبارت بیان شده، در آن دوران شاهرود به عنوان یکی از قصبات بسطام محسوب می‌شده است.

 

تصویر 1. خطّ بسطامی: «من کتب الفقیر الکسیر شیخ علیّ بن مجد الدین الشاهرودیّ البسطامیّ». مهر بسطامی: «الفقیر شیخ علی البسطامی» (بسطامی، مجموعه، شهید علی پاشا: گ1ر)

مع‌الوصف برخی از تذکره‌نویسان و فهرست‌نگاران، بسطامی را «مصنّفک» لقب داده و وجه آن را چنین بیان کرده‌اند که بسطامی در صغر سن و از هنگام نوجوانی آغاز به تألیف و تصنیف کرده، و مصنّفی کوچک بوده است. با وجود این، به‌کاربردن لقب «مصنّفک» برای بسطامی مناسب نیست، چه او خود در هیچ‌یک ازآثارش اشاره‌ای بدین لقب نکرده، در عین اینکه اشاره به لقب نزد اهل علم مرسوم بوده است. این هم مطلب مهمّی است که اگر چنانکه گفته‌اند لقب «مصنّفک» را در دورة صغر سنّ بسطامی به او داده باشند، پس خود در دوران حیات خویش نسبت بدان لقب آگاه بوده و سپس آن را آگاهانه طرد می‌کرده است. استادان او نیز در اجازه‌نامه‌های علمی که برایش نوشته‌اند وی را «شاهرودی بسطامی» خوانده‌اند نه «مصنّفک». مضاف بر اینکه در زمان ما، کاف در واژة «مصنّفک» بیش از آنکه تصغیر را به ذهن متبادر کند تحقیر را متبادر می‌کند. بدین‌ها بیفزایید که بسطامی حتّی اگر در دوره‌ای از آغاز حیات علمی خود مصنّفک (یعنی مصنّف کوچک) بوده باشد، این لقب دیگر با رجل علمی‌ای که هفتاد و اندی سال عمر کرده و بسیاری از آثار خود، از جمله شرح شمسیّه، را در دهه‌های پایانی زندگی نوشته تناسبی ندارد. لذا بهتر است که پند «ولا تنابزوا بالألقاب» (حجرات، 49: 11) را بشنویم و حکیم شاهرودی بسطامی را که هم‌مذهبان او در جهان عرب «امام» می‌نامند، هم‌وطنان فارسی‌زبان او «مصنّفک» نخوانند.

بسطامی در علوم رایج زمانه از قبیل ادبیّات عرب، کلام، اخلاق، فقه و اصول از سرآمدان زمانه بوده است. او برخی کتاب‌های خود را به زبان عربی و برخی را به فارسی نوشته است. مهم‌ترین کتاب‌های فارسی او عبارت‌اند از: حدایق الإیمان لأهل الیقین والعرفان، أنوار الأحداق، حدائق الإیمان، تحفة السلاطین، تحفة المحمودیّه، و شرح شمسیّه. با بررسی آثار بسطامی چنین برمی‌آید که او دانشمندی پرمطالعه و کاملاً مطّلع از علوم رایج در جهان اسلام بوده است، و لذا انبوه ارجاعات به کتاب‌های دانشمندان در آثار او دیده می‌شود؛ کتاب‌هایی که برخی از آنها حتّی امروزه هنوز در دسترس ما نیست. همچنین علاوه بر آیات قرآنی و روایات و امثال، تضمین شعر شاعران فارسی‌زبان مانند خاقانی و سعدی نیز در ضمن نوشتار بسطامی دیده می‌شود.

به جز شرح اوائل مثنوی (بسطامی، 1399)، تاکنون هیچ‌یک از آثار یادشده از بسطامی که به زبان فارسی نوشته شده‌اند مورد تصحیح انتقادی قرار نگرفته است؛ آثار او نزد عرب‌زبانان شناخته‌شده‌تر است تا ایرانیان. البتّه برخی از آثار فارسی او شناسایی شده و حتی پژوهش‌هایی نیز دربارة آنها انجام گرفته است؛ برای شناسایی تحفة الوزراء رک. (امیرآفتابی و دادبه، 1398). در این میان شرح او بر رسالة شمسیّه که به زبان فارسی است نه تنها مورد تصحیح انتقادی قرار نگرفته و منتشر نشده، بلکه از اساس شناسایی نیز نشده است و تنها نامی از آن در برخی فهرست‌ها و تذکره‌ها در میان است. در بخش بعدی به معرّفی این اثر می‌پردازیم.

  1. شرح شمسیّة بسطامی

پس از ترجمة منطق یونانی به زبان عربی، توجّه به این علم در میان اندیشمندان مسلمان رو به فزونی گرفت. کندی و فارابی در این مسیر پیشگام‌اند و ابن‌سینا آن را مرتبة اعلا رساند. هریک از این منطق‌دانان شرح‌های متعدّدی را بر اجزای منطق ارسطو نوشتند و گاه ملاحظات انتقادی یا توسعه‌هایی را در منطق ارسطویی پیش نهادند. سپس ابن‌سینا خود آغازگر نگارش منطق در سیاقت جدید شد که بالاترین تمثّل آن در اشارات است. این سنّت منطق‌نگاری مستقل در سده‌های بعدی با غزالی و معیار العلم، طوسی و اساس الاقتباس، خونجی و کشف الأسرار، و ارموی و مطالع الأنوار ادامه یافت که هریک نوآوری‌های ساختاری و محتوایی ویژه‌ای دارند و دوران طلایی منطق اسلامی را شکل می‌دهند. در این میان در سدة هفتم هجری، رسالة شمسیّه اثر نجم‌الدین کاتبی قزوینی (600-675 ق.) شاخص است.

ابوالحسن علی بن عمر قزوینی ملقّب به نجم‌الدین و مشهور به دبیران کاتبی و کاتبی قزوینی، در قزوین زاده شد. کاتبی نزد منطق‌دان نامی، اثیرالدین ابهری، تحصیل کرده است، چه او خود در یکی از آثارش می‌نویسد: «قال الأستاد أثیر الحقّ والدین برّد الله مضجعه» (کاتبی قزوینی، 1384: 90)[ii]. کاتبی از نویسندگان پرکار در زمینة علم منطق به حساب می‌آید و چند اثر مهم از او در این علم بر جای مانده است. یکی از آنها شرح بر کشف الأسرار اثر خونجی است که کاتبی آن را تدریس می‌کرده و علّامه حلی آن را نزد او خوانده است. کتاب دیگر کاتبی در علم منطق، شرح بر الملخّص اثر امام رازی است که در خطبة آن نوشته این کتاب را نیز تدریس می‌کرده است. تدریس چنین کتاب‌های مفصّل و تحریر شرح بر آنها نشان از تمحّض کاتبی در علم منطق دارد. لذا دور از انتظار نیست که علّامه حلی که نزد او شاگردی کرده، کاتبی را «داناترین دانشمندِ دوران در علم منطق» می‌داند.[iii]

در میان آثار پر برگ و بار کاتبی در علم منطق، هیچ‌یک به اندازة شمسیّه محل اعتنا واقع نشد. شمسیّه (نام کامل آن: الرسالة الشمسیّة فی القواعد المنطقیّة) درسنامة مختصر منطقی به زبان عربی است. این کتاب، اثر موجز و مختصری است و حجم آن حدود هشت هزار کلمه است (یعنی به کوتاهیِ یک مقالة علمی)، ولی عبارت‌های آن بسیار متقن و استوار است. شمسیّه در حوزه‌های علمی جهان اسلام رواج تام یافت، به‌گونه‌ای که کمتر کتابی را در تاریخ علم منطق، نه تنها منطق اسلامی، می‌شناسیم که تا بدین اندازه مورد استنساخ و شرح و حاشیه‌نویسی قرار گرفته باشد. برخی از حواشیِ شروح شمسیّه نیز خود معروف‌اند، مانند حاشیة شریف جرجانی بر شرح قطب‌الدین رازی، و حاشیة دوانی بر حاشیه شریف بر شرح قطب رازی. برنامة منطقی که کاتبی در شمسیّه مدوّن می‌کند ماحصل دو سده تحقیق و تنقیح منطق ابن‌سینا است که در طیّ آثار و مباحث منطق‌دانان پسا-سینوی شکل گرفته است.

مانند بسیاری دیگر از درسنامه‌های علوم در تاریخ تمدّن اسلامی، مقاصد شمسیّه در آغاز ناپیدا است و زوایای پنهان آن جز با شرح متخصّصان فن آشکار نمی‌شود. تا جایی که می‌دانیم، نخستین شرح را بر این کتاب علّامه حلّی (648-726 ق.) نوشته است. او شاگرد بی‌واسطة کاتبی است و این شرح را در پاسخ به درخواست شاگردان خود نوشته است. معلوم می‌شود که شمسیّه چقدر زود جای خود را در محافل علمی باز کرده بوده است.

از طرفی مهم‌ترین شرحی که تاکنون بر رسالة شمسیّه نوشته شده از آنِ ابوجعفر محمّد بن محمّد رازی، مشهور به قطب‌الدین رازی (694-776 ق.)، است. بی‌دغدغه می‌توان قطب‌الدین رازی را یکی از بزرگ‌ترین منطق‌دانان مسلمان به حساب آورد. او صاحب شرح مطالع و محاکمات است که در اوّلی نوشتار ارموی را شرح می‌نویسد و در دومی میان امام رازی و خواجة طوسی به داوری می‌نشیند. همو شرح ممتّعی نیز بر شمسیّه نوشته با عنوان «تحریر القواعد المنطقیّة فی شرح الرسالة الشمسیّة» که متداول‌ترین شرح شمسیّه بوده و هست، به گونه‌ای که چون «شرح شمسیّه» بگویند و قرینة مخالفی در میان نباشد منظور همان شرح شمسیّه قطب‌الدین رازی است.

در میان شرح‌هایی که بر رسالة شمسیّه نوشته شده، یکی هم شرح بسطامی به زبان فارسی است که نگارش آن در 863 ق. در شهر ادرنه، دارالسلطنة حکومت عثمانی، پایان یافته است. (بسطامی، شرح شمسیّه، ایاصوفیه: گ 262ر) بسطامی در این کتاب ابتدا عبارت‌های شمسیّه را مقطع‌بندی می‌کند و با نقل هر مقطع، معمولاً آن را به فارسی ترجمه می‌نماید. در این مرحله او عنایت داشته است که چیزی از عبارت‌های کتاب از قلم نیفتد. لذا حتّی خطبة کتاب نیز، بر خلاف مرسوم، شرح شده است. بسطامی سپس توضیحات تفسیری را که برای فهم متن لازم است بیان می‌کند. آنگاه به بیان نکات تکمیلی می‌پردازد که گاه دربردارندة نقدی بر مصنّف است و گاه دیدگاه او را در مصاف با دیدگاه‌های منطق‌دانان دیگر می‌نشاند. البتّه در این بخش اخیر توجّه دارد که از اختصار خارج نگردد، چنانکه بارها تذکّر می‌دهد که بنای این شرح بر اختصار است و بحث بیش از این دربارة مسألة مربوطه مناسب نخواهد بود.

شرح شمسیة بسطامی در مهم‌ترین دست‌نویسی که از آن سراغ داریم، بیش از 500 صفحه به زبان فارسی است. ویژگی‌های زبانی متن را و دلالت‌هایی که دربارة فارسی آن عصر دارد باید به دست زبان‌شناسان سپرد تا تصویر کامل‌تری را از نثر تیموری یا نثر دورة ایلخانی یا هر نام دیگری که بر آن نهند به دست دهند. پیش‌تر ویژگی‌های چندی برای نثر این دوره برشمرده‌اند، اکنون می‌توان آن قواعد را به محک آزمون این کتاب آورد و ارزیابی کرد. برخی از آن ویژگی‌های ادّعاشده، مانند اینکه «لغات عربی بسیار کمتر از قدیم و اشعار عربی به ندرت در نثر این دوره دیده می‌شود» در آزمون عرضه به این کتاب سربلند نخواهند ماند. لذا شاید لازم باشد که باب جدیدی برای زبان علمی این دوران گشود و آن را از زبان ادبی متمایز کرد.

شرح شمسیّة بسطامی به زبان فارسی نوشته شده است، با اینکه زبان مورد علاقة او عربی است و آن را نه زبان قوم عرب بلکه زبان قرآن می‌داند، لذا بدان ایمان دارد:

فی الجمله چون حلیۀ اختصار مرعی است و غرض از کلام افهام است، طریقۀ اختصار و وتیرۀ ایضاح سلوک کرده آمد آمیخته به زبان عربی لأنّه أخصر وأظهر وأشرف. پس هر زبانی و کلامی که از این زبان خالی باشد نزد خرد او را وقعی و مکانتی نباشد، إذ هو لسان القرآن ولسان النبیّ فی آخر الزمان (بسطامی، تحفة الوزراء، ایاصوفیه: گ13پ)

حال می‌توان پرسید که چرا بسطامی شرح شمسیّه را به فارسی نوشته است؟ خصوصاً که او از اوان دورة تألیفی خود، آثارش را به عربی نوشته است و هرچند نگارش فارسی هم دارد، ولی فارسی‌نویسی برای او عارضی است. در همین شرح شمسیّه مکرّراً دیده می‌شود که به اندک بهانه‌ای قلم نویسنده به سمت عربی‌نویسی می‌چرخد، حتّی در میانة متن فارسی. این گونه عربی‌نویسی به دور از فضل‌فروشی است و شاید ناخواسته و بدون التفات رخ می‌دهد. به نظر می‌رسد که انگیزة فارسی‌نویسی بسطامی در مورد شرح شمسیّه ملاحظة علمی نیست، بلکه مربوط است به اتحاف این کتاب به سلطان و فارسی‌پسندی او.

بسطامی خود نوشته است که چون استفاده از زبان فارسی در شهر و دیاری که در آن مقیم شده، یعنی سرزمین‌های عثمانی، عمومیّت ندارد و فارسی‌فهمان در آنجا حضور ندارند عزم داشته است که دیگر کتابی به فارسی ننویسد:

... عزیمت چنان بود که بعد از این به تألیف اشتغال ننماید، خصوصاً به زبان فارسی از چند سبب ... سبب سیم آنکه اهل این دیار و بلاد، یعنی بلاد روم، زبان فارسی را نمی‌دانند و از لطافت سخن و ملاحت کلام در حجاب‌اند. (همان، گ122ر و 123ر)

مفهوم این سخن چنین خواهد بود که اگر فارسی‌فهمان در نزد بسطامی حاضر باشند او به فارسی خواهد نوشت. از قضا پس از مطلب نقل‌شده، در توضیح اینکه چرا تحفة الوزراء را نوشته و به فارسی هم نوشته است بیان می‌کند که مخاطب صالحی یافته و «از سر اهتزاز و از روی مسرّت و ابتهاج به تصنیف این کتاب اشتغال و اکباب نموده شد و عزم سابق را که به ترک اشتغال به تألیف و تصنیف واقع شده بود فسخ کرده آمد.» (همان، گ 123ر و پ)

مواجه‌شدن با طالبِ علم‌دوست و فارسی‌فهم در جریان شکل‌گیری شرح شمسیة بسطامی نیز روی داده است و خواهندة این کتاب، سلطان محمّد فاتح است. فاتح برای دانشمندان ارج و اعتبار بالایی قائل بوده است، چنانکه در وصیّت خود به فرزندش که سلطان بعدی امپراطوری عثمانی شد می‌نویسد:

از آنجا که دانشمندان به منزلة نیروی گسترده در جسم دولت هستند، جانب ایشان را بزرگ دار و تشویق‌شان کن، و چون آوازة یکی از ایشان را در شهر دیگری شنیدی او را به سوی خود بطلب و با مال تکریمش کن. (فهمی، 1413: 171)

از طرف دیگر سلطان محمّد فاتح به زبان فارسی آشنا و فارسی‌دوست بوده است؛ «در تاریخ‌های عثمانی نوشته‌اند که در همان روز فتح که سلطان محمّد قدم بر کاخ امپراطوران بیزانس نهاد، این بیت فارسی را می‌خواند:

بوم نوبت می‌زند بر طارم افراسیاب

پرده‌داری می‌کند در قصر قیصر عنکبوت»

                                                                  (ریاحی، 1369: 144-145)

سلطان محمّد فاتح کسی بود که برای او می‌شد کتاب نوشت و به فارسی هم نوشت؛ این شرح فارسی بر شمسیّه همین کار را انجام می‌دهد.

مطلب بعدی دربارة چرایی شکل‌گیری کتاب مورد بحث است. شرح شمسیّة بسطامی از جملة آثار منطقی است که در قالب گونة (/ ژانر[1]) نگارشی «شرح» نوشته شده است. بسطامی در خطبة کتاب می‌نویسد:

... این فقیر رسالة شمسیّه را که شمس فلک دوّار، استظهار به مطالع انوار او دارد شرحی به زبان پارسی که بعد از زبان قرآن ملیح‌ترین زبان‌ها است بنویسد و آنچه در وقت گنجد و لایق این مختصر باشد در این شرح بیاورد. (بسطامی، شرح شمسیّه، ایاصوفیه: گ5ر)

بدین‌ترتیب بسطامی معرّفی شمسیّه و توضیح اهمّیّت آن را بی‌نیاز از بیان می‌بیند؛ و به واقع همین‌گونه هم بوده، چون در دورة او شمسیّه متنی کاملاً شناخته‌شده و رایج بوده است. اکنون این پرسش قابل طرح است که از اساس چرا بسطامی کتاب منطقی خود را در شرح بر رسالة شمسیّه نوشته و کتاب دیگری را برای شرح‌نگاری انتخاب نکرده است؟ پاسخ به این پرسش، تبیین تاریخی می‌طلبد.

چنانکه در معرّفی بسطامی در بخش قبلی بیان شد، او در شرح حال خود که دو سه سال پیش از تصنیف شرح شمسیّه نگاشته چهار تن را به عنوان استادان دوران تحصیل خویش نام می‌برد: جلال‌الدین اوبهی و امامی هروی در عربی و تفسیر، عبدالعزیز ابهری در فقه شافعی، و فصیح‌الدین محمد در فقه حنفی. ملاحظه می‌شود که هیچ‌یک از این چهار استاد ممحّض در علوم عقلی نیستند، و اصولاً بسطامی باب ویژه‌ای را برای بیان تحصیل خود در علوم عقلی باز نمی‌کند. لذا این پرسش جدّی‌تر می‌شود که چرا او پیرانه‌سر، در سودای شرح شمسیّه که کتابی در علم منطق است می‌افتد.

دو استاد اصلی بسطامی در علوم غیر فقهی، اوبهی و هروی بوده‌اند که هروی خود شاگرد اوبهی است؛ یعنی بسطامی در مکتب اوبهی رشد کرده است. از طرفی اوبهی شاگرد ممتاز سعدالدین تفتازانی است و ارتباط این دو ویژه بوده است. به بیان بسطامی:

او شاگرد مولانا سعدالدین تفتازانی رحمه الله بود که او ختم مجتهدین است و مصنّفات او عالم را گرفته و او را اجازت داده و در اجازت او رخصت فرموده که در مصنّفات او هر جا که داند که محتاج تغییر است تغییر نماید، با وجود چندین کاملان که در ماوراء [النهر] و خراسان شاگردان او بوده‌اند و دیگری را رخصت تغییر نداده است ... (بسطامی، تحفة‌الوزراء، ایاصوفیه: گ119پ)

این مطلب بدین معنا است که تفتازانی به جایگاه علمی اوبهی باور داشته و او را جانشین خود تلقّی می‌کرده است. متقابلاً اوبهی نیز چنین حمیّتی نسبت به تفتازانی داشته است و حکایت آتی که در تاریخ حبیب السیر نقل شده، به خوبی این مطلب را نشان می‌دهد. در همین برهة زمانی مورد بحث، قرائت‌شناس نامی و محدّث برجسته، شمس‌الدین محمّد جزری مشهور به ابن‌جزری (751-833 ق.) در هرات اقامت گزیده بود. در مجلسی با حضور ابن‌جزری، مولانا اوبهی و امیر فیروزشاه، ابن‌جزری آیه‌ای از قرآن کریم را بر اساس تفسیر کشّاف توضیح داد و سپس با اشاره به حاشیة سعدالدین تفتازانی بر کشّاف، ده اشکال بر آن حاشیه وارد کرد. اوبهی اشکالات بیان‌شده را استماع کرد و بلکه خواست تا یک بار دیگر نیز تقریر شوند، چونکه ابن‌جزری در مرتبة اوّل به عربی سخن گفته بود و اوبهی خواست مطالب او را به زبان فارسی نیز ترجمه کنند تا همة حاضران به درستی از آنها مطّلع شوند. آنگاه نوبت به اوبهی رسید تا پاسخ دهد: او شش اشکال از آن ده مورد را دفع کرد، به گونه‌ای که حاضران حق را به او دادند.

پس روی به امرا آورده گفت: چهار سخن دیگر بر این قیاس نمائید، و بدانید که اگر مولانا سعدالدین همچنان کسی بودی که بر یک حاشیة او ده اعتراض وارد شدی تصنیفاتش شرق و غرب عالم را فرونمی‌گرفت.

و امیر فیروز شاه زبان به تحسین مولانا یوسف [اوبهی] گشاده گفت: امروز کاری کردی که هر حقّی که مولانا سعدالدین [تفتازانی] در ذمّة تو داشت ادا یافت. آن جناب جواب داد که حقوق تربیت آن حضرت دربارة من به مرتبه‌ای است که اگر صد سال آستانة او را به مژگان بروبم اندکی از بسیار آن ادا نمی‌شود.

با روشن‌شدن قرابت فکری و عمق ارادتی که اوبهی به تفتازانی داشته است، اکنون دلالت‌آمیز خواهد بود که به خاطر بیاوریم تفتازانی از شارحان شمسیّه است. او افزون بر اینکه نگارندة تهذیب المنطق است که خود متن مهمّی در علم منطق است، شرح مستوفایی نیز بر شمسیّه نوشته است. در واقع در شرح‌نگاری بر شمسیّه، تفتازانی مانند استاد خود، قطب‌الدین رازی، عمل کرده و این استاد و شاگرد هر دو از شارحان شمسیّهاند. لاجرم شمسیّه نزد نسل بعدی در این سلسلة تعلیمی، یعنی نزد اوبهی و در محفل درسی او نیز که امتداد مدرسة تفتازانی است مطرح بوده است. بدین‌ترتیب دور نیست که اوبهی منتقل‌کنندة اهمیت این کتاب از جانب تفتازانی به بسطامی بوده باشد، و این امر در شرح‌نویسی بسطامی بر شمسیّه خود را نشان داده است. تبیین یادشده، چگونگی انتقال اهمیت رسالة شمسیّه به بسطامی را توضیح می‌دهد. امّا دربارة اینکه آیا بسطامی در نگارش شرح شمسیّه خود نیز از شرح شمسیّه تفتازانی استفاده کرده است یا خیر، متوقّف بر تصحیح انتقادی این آثار خواهد ماند.

اکنون به بررسی محتوایی کتاب مورد بحث بپردازیم. از ویژگی‌های شرح بسطامی آن است که خطبة آغازین شمسیّه را نیز شرح کرده است، حال آنکه معمولاً شارحان (مانند علّامه حلّی و قطب رازی) این بخش را رها کرده‌اند. آنگاه به اقتفای متن، عبارت به عبارت کتاب را در هریک از بخش‌های یادشده نقل کرده به شرح آن می‌پردازد. تا مرحله‌ای از تاریخ منطق اسلامی که شرح بسطامی نوشته می‌شود، آنچه از سوی معاصران با عنوان منطق‌نگاری دوبخشی خوانده شده مورد پذیرش قرار گرفته است و شکل‌دهندة ساختار کتاب‌های درسی منطق است. شرح شمسیّة بسطامی نیز در همین سنّت نوشته شده است، لذا نوآوری در ساختار منطق‌نویسی در این کتاب دیده نمی‌شود؛ چنین انتظاری هم نباید داشت، چه این اثر شرح یک متن است و به تبع آن متن توسعه داده شده است.

شرح شمسیّة بسطامی تنها دربردارندة مباحث منطقی نیست، افزون بر آن نویسنده گاه به ابیاتی استشهاد می‌کند، مباحث کلامی را به میان می‌کشد، مکاشفات خود را گزارش می‌کند، و هکذا. امّا از میان آنچه به صورت سنّتی «منطق» قلمداد می‌شود و بن‌مایة کتاب نیز همین مباحث است چند مورد برجسته است. نویسنده در برخی از این موارد تطویل بسیار داده و نقل اقوال گوناگون کرده و حتّی ادّعای نوآوری دارد. یکی از این موارد، بحث کلاسیک تعریف تصدیق است که آن را به عنوان نمونه‌ای از مباحث کتاب دنبال می‌کنیم.

تعریف تصدیق در اوایل شرح شمسیّة بسطامی مطرح شده است. چنانکه می‌دانیم، منطق‌دانان مسلمان علم را بر دو قسم می‌دانند: تصوّر و تصدیق، و اساساً از همینجا است که بحث پردامنة نحوة منطق‌نگاری و منطق دوبخشی مطرح می‌شود؛ لذا این نحوة تقسیم علم و تعریف هریک از اقسام بحث کلیدی‌ای در علم منطق است. کاتبی در سرآغاز شمسیّه و در قالب نخستین جملات محتوایی کتاب، این مطلب را با عبارت زیر بیان می‌کند:

العلم إمّا تصوّر فقطّ وهو حصول صورة الشیء فی العقل، وإمّا تصوّر معه حکم وهو إسناد أمر إلى آخر إیجاباً أو سلباً ویقال للمجموع تصدیق. (کاتبی در رازی، 1384: 30)

در ضمنِ این عبارت تعریفی از تصدیق مطرح شده است که شارحان شمسیّه آن را در پرتو مباحث پیشین میان منطق‌دانان فهم کرده‌اند.

قول مشهور در میان منطق‌دانان اسلامی آن است که تصدیق امر بسیطی است و همان اذعان به حکم در قضیّه است. در این میان قول منسوب به امام رازی چنین است که تصدیق امری مرکّب بوده دارای چند جزء است: تصوّر موضوع، تصوّر محمول، و سپس حکم ایجاب یا سلب. (گاه به این امور سه‌گانه، تصوّر رابطه و نسبت حکمیّه میان موضوع و محمول را هم می‌افزایند و در این صورت تصدیق مرکّب از چهار جزء خواهد بود.) اکنون بیان صاحب شمسیّه در اینجا بر کدام قول دلالت می‌کند؟ واقعیّت این است که عبارت یادشده بیان ویژه و بی‌سابقه‌ای در آثار منطق‌دانان پیشین است، و تفسیر همین عبارت در میان شارحان شمسیّه به طرق گوناگونی انجام گرفته است.

ممکن است در نگاه اوّل به نظر برسد که عبارت کاتبی در اینجا، دلالت بر ترکیب تصدیق دارد. ولی اینجا محلّ مناسبی برای ورود بسطامی است که تسلّط خود را بر علوم ادبی و عقلی به نمایش بگذارد. معیّت و مصاحبت حکم با تصوّر در این تعریف چه دلالتی دارد؟ بسطامی در تفسیر این عبارت چهار احتمال را پیش می‌نهد:

معیّت حکم با تصوّر محتمل است مر طرق شتّی را:

اوّل آنکه معیّت عبارت باشد از اشتراک هر دو در این که هر دو جزء یک کلّ‌اند،

دوم آنکه ثانی قید باشد مر اوّل را همچون مرکّبات تقییدیّه،

سیم آنکه ثانی عارض باشد مر اوّل را،

چهارم آنکه بینهما تعلّق مخصوصی باشد. (بسطامی، شرح شمسیّه، ایاصوفیه: گ30ر)

این تشقیق شقوق در تفسیر عبارت شمسیّه لازم است، چونکه برخی از شارحان آن عبارت را دارای اشکال دانسته‌اند؛ شریف جرجانی معتقد است که تقسیم کاتبی نه با مذهب مشهور سازگار است و نه با مذهب امام رازی (رازی، 1384: 36). شارحان دیگر نیز هریک در این موضع تأمل کرده و دربارة مسأله یا دربارة تطبیق عبارت بر آرا یا دربارة هر دو اظهار نظر کرده‌اند. بسطامی در مقام دفع چنین اشکالاتی است که حالات مختلف را در تفسیر متن لحاظ می‌کند.

حالت اوّل از حالت‌هایی که شارح بسطامی ذکر می‌کند آن است که تصدیق به عنوان یک کلّ که دارای اجزا است در نظر گرفته شود و تصوّر و حکم، هریک جزئی از آن کل باشند. این تفسیر با رأی امام رازی سازگار خواهد بود، و عبارت متن نیز تاب آن را دارد، خصوصاً که در ذیل آن آمده است: «ویقال للمجموع تصدیق»، یعنی به مجموعة حاصل از تصوّر و حکم، تصدیق گفته می‌شود. تنها مسأله‌ای که باقی می‌ماند این است که مطابق این رأی در میان اجزای تصدیق، دو تصوّر (یا حتّی سه تصوّر) وجود دارد: تصوّر موضوع و تصوّر محمول، حال آنکه در تعریف تصدیق، لفظ «تصوّر» به صورت جمع به کار نرفته و تنها گفته شده: «تصوّر معه حکم». بسطامی در پاسخ به این اشکال چند وجه ذکر می‌کند، از جمله اینکه

مراد از «تصوّر» تصوّرات ثلاثه یا اربعه است و ذکر او به لفظ واحد تنبیه است بر وحدت اعتباری، یعنی همه در این معنا به منزلة تصوّر واحد است. (بسطامی، شرح شمسیّه، ایاصوفیه: گ30ر و 30پ)

حالت چهارم آن است که رابطة دیگری به جز تقیید و عروض (که به ترتیب در حالت دوم و سوم طرح شده‌اند) میان حکم و تصوّر برقرار باشد. اگر این رابطه مفعول‌بودن باشد، در این صورت معنای عبارت چنین خواهد بود که «تصوّر معه حکم» یعنی تصوّری که عبارت است از ادراک حکم قضیّه. در این حالت تصوّر به حکم تعلّق گرفته و حکم متعلَّق و مفعول تصوّر است، یعنی حکم متصوَّر است. به بیان دیگر تصوّر با حکم جمع شده است. در این میان «تصدیق» کدام است؟ مصنّف بیان می‌دارد: «ویقال للمجموع تصدیق»، تصدیق همین تصوّرِ جمع‌شده و فراهم‌آمده[iv] با حکم خواهد بود، یعنی همین ادراک حکم و اذعان بدان و قبول آن. اگر معنای «حکم» را در این عبارت به درستی دریابیم آنگاه درخواهیم یافت که این تفسیر مطابق رأی مشهور است. بسطامی می‌نویسد:

و لفظ «حکم» را بر دو معنا اطلاق می‌کنند: بر ادراک وقوع نسبت و لاوقوع، و بر مدرَک، یعنی نفس وقوع و لاوقوع. امّا مراد اینجا معنی ثانی است، کما صرّح به المصنّف (همان، گ31ر)

اشارة بسطامی به این عبارت کاتبی است: «وهو إسناد أمر إلى آخر إیجاباً أو سلباً»، یعنی حکم عبارت است از نسبت‌دادن چیزی به چیز دیگر به ایجاب یا سلب، که معنای دوم حکم است. از طرفی اندیشمندانی که تصدیق را امر بسیط و معادل حکم می‌دانند، منظورشان این معنا از حکم نیست، بلکه مقصود ایشان معنای اوّل حکم است که همانا ادراک حکم به معنای دوم است. بدین‌ترتیب تعریف تصدیق در عبارت کاتبی منطبق بر رأی مشهور در این باره خواهد بود.

بسطامی دربارة حالت دوم و سوم از احتمال‌های چهارگانه بحثی مطرح نکرده است، شاید ازاین جهت که در میان منطق‌دانان کسی به آنها قائل نیست و در نتیجه منظور از عبارت نمی‌تواند یکی از آنها باشد. خلاصه اینکه با طرح احتمال‌های چهارگانه و تطبیق دو مورد از آنها بر بیان مصنّف، تفسیر بسطامی از این عبارت اوّلاً در میان شروح مشهور کتاب ممتاز است، ثانیاً اشکالات واردشده بر عبارت را دفع می‌کند، ثالثاً آراء موجود در مسأله را نیز ضمن تفسیر عبارت بیان کرده توضیح می‌دهد. بدین‌ترتیب هم خوانندة متوسّط و هم خوانندة محقّق از مطالعة این شرح طرفی برخواهد بست و بی‌بهرة علمی نخواهد ماند. عبارت متن شمسیّه در اینجا نیز حقّا که ذو وجوه است، و با تفسیرهایی که شارح بسطامی ارائه کرد نابجا نیست که در پایان از کار خود خرسند باشد و بگوید:

پس از این تحقیقات ظاهر و مبیّن گشت که تطبیق عبارت مصنّف بر هر دو مذهب صحیح است، فعبارته إذن بمکان من القبول واندفع منها حیرة العلماء والفحول، فـ «الحمد لله الّذی هدانا لهذا وما کنّا لنهتدی لو لا أن هدانا الله» (همان)

  1. نسخه‌های شرح شمسیّة بسطامی

چنانکه پیش از این بیان شد، شرح شمسیّة بسطامی تاکنون منتشر نشده و حتّی در برخی از فهرست آثار بسطامی (مانند آنچه در احراری، 1398 آمده است) یادکرد از چنین کتابی از اساس مغفول واقع شده است، چراکه نسخه‌های آن به صورت دست‌نویس باقی مانده‌اند. از شرح شمسیّة بسطامی، چهار نسخة دست‌نویس که همگی در کتابخانه‌های ترکیه نگهداری می‌شوند شناسایی کرده‌ایم و در ادامه به معرّفی آنها می‌پردازیم.

اوّلین و شاید مهم‌ترین دستنویس کتاب همان است که هم‌اکنون در کتابخانة سلیمانیّة استانبول، گنجینة ایاصوفیه، شمارة 2557 نگهداری می‌شود (و از آن با کوته‌نوشت صو یاد می‌کنیم). این نسخه در دوران شکوه حکومت اسلامی در سرزمین آناتولی کتابت شده و تاکنون شناخته نشده است؛ نسخة خطّی نفیسی است که علی‌رغم گذشت بیش از پانصد سال از گزند حوادث در امان مانده و جنبه‌های مهمّی از امور آن روزگار، از افکار و اندیشه‌ها گرفته تا روابط اصحاب علم و قدرت تا هنر خطّاطی و صحّافی و ...، را پیش روی ما می‌گذارد. متن این نسخه در 262 برگ و 522 صفحه کتابت شده است.

تذهیب صفحة اوّل نسخة صو و یادداشت وقف آن در تصویر 1 آمده است. در این صفحه نقشی دیده می‌شود که در آن نوشته شده است: «باسم السلطان الأعظم محمّد خان ابن مراد خان»، و سلطان محمّد پسر مراد همان سلطان محمّد فاتح است. یادداشت وقفنامة نسخه از این قرار است:

قد وقف هذه النسخة الجلیلة سلطاننا الأعظم والخاقان المعظّم مالک البرّین والبحرین خادم الحرمین الشریفین السلطان بن السلطان الغازی محمود خان وقفاً صحیحاً شرعیّاً لمن طالع وتحقّق وتعلّم واستنطق أدام دولته الفیّاض المطلق حرّره الفقیر احمد شیخ زاده المفتّش بأوقاف الحرمین الشریفین غفر لهما

معلوم می‌شود که این نسخه در کتابخانه‌های سلطنتی عثمانیان نگهداری می‌شده تا اینکه سلطان محمود عثمانی آن را وقف کرده است. مهر بیضوی که ذیل وقف‌نامه آمده، مهر احمد شیخ زاده است که متن آن به زبان فارسی است و ظاهراً چنین است: «یا رب زتو توفیق تمنّا کند احمد». صفحة اوّل و صفحة آخر متن نسخة صو نیز به ترتیب در تصویر 3 و 4 آمده است.

 

تصویر 2. صفحة نخست دستنویس شرح شمسیّة بسطامی در نسخة کتابخانة سلیمانیّة استانبول، گنجینة ایاصوفیه، شمارة 2557.

 

                  

تصویر 3. صفحة اوّل متن نسخة صو             تصویر 4. صفحة آخر متن نسخة صو

در پایان نسخة صو، روز و سال اتمام کتاب قید شده، امّا هنگام اتمام کتابت نسخه خیر. دربارة سال کتابت نسخه چه حدسی می‌توانیم داشته باشیم؟ آشکار است که این نسخه برای سلطان محمّد فاتح کتابت شده است، چه تذهیب آغاز نسخه به نام او است و همچنین نام سلطان در خطبة متن کتاب نیز زراندود شده است. با توجّه به درگذشت سلطان محمّد فاتح در ۴ ربیع الاول ۸۸۶ ق.، کتابت نسخه قطعاً پیش از این تاریخ انجام شده است، ولی با توجّه به درگذشت بسطامی در 875 ق. نمی‌توانیم با مقایسة این تاریخ‌ها یقین کنیم که نسخة صو در زمان حیات مصنّف نوشته شده باشد. البتّه ظنّ غالب همین است، و به هر حال نسخة صو در زمان حیات مصنّف یا به فاصلة کوتاهی (یعنی حدّأکثر در دهة اوّل) پس از درگذشت مصنّف کتابت شده است.

کاتب نسخة صو نام خود را ذکر نکرده است. دقّت‌ها و ظرافت‌هایی که در کتابت متن این نسخه به کار رفته (مانند استفادة متناوب از جوهر قرمز و مشکی) بیش از آن است که کار دانشمندی مانند بسطامی باشد، بلکه کار یک کاتب حرفه‌ای است. همچنین از اصلاحاتی که در حاشیه نسخه نوشته شده (و به خطّ کاتب نسخه است) معلوم می‌شود که کتاب را از روی اصلی رونویسی کرده و سپس با آن اصل تطبیق داده است. به همة اینها بیفزایید که دست‌نویسی به خطّ مصنّف (هرچند از متنی دیگر) را در اختیار داریم (بسطامی، مجموعه، شهید علی پاشا)، و مقایسة آنها با یکدیگر، احتمال یکی‌بودن کاتب دو نسخه را یاری نمی‌کند. با این همه هرچند که این نسخه به خطّ مصنّف کتاب نیست، امّا دور نیست که نسخة اصل کتاب همین بوده باشد، یعنی نسخه‌ای که به سلطان محمّد فاتح تقدیم شده و برای او کتابت شده است. احتمالاً از همین جهت است که کاتب لازم نمی‌دیده تاریخ جداگانه‌ای را به عنوان تاریخ کتابت نسخه در پایان آن ذکر کند (با وجود اینکه در دیگر نسخه‌های سلطانی برای محمّد فاتح می‌بینیم که کاتبان نسخ، تاریخ پایان کتابت را ذکر می‌کرده‌اند)، چون در همان صفحه تاریخ نگارش کتاب آمده است.

اکنون که کاتب نسخة صو نام خود را ذکر نکرده، از محصول کار او درباره‌اش چه می‌توانیم بدانیم؟ نسخة صو آشکارا به همان خطّی است که نسخة تحفة الوزراء اثر بسطامی (بسطامی، تحفة الوزراء، ایاصوفیه) را نیز کتابت کرده است. هر دو نسخه وقف سلطان محمود عثمانی هستند. همچنین شیوة کتاب‌پردازی هر دو نسخه یکسان است. مثلاً در نسخة صو از شرح شمسیّه، ده صفحة اوّل دارای کادر است و بقیّة صفحه‌ها فاقد آن است. به نظر می‌آید که کادر برای بخش خطبة کتاب قرار داده شده و از آنجا که متن اصلی آغاز شده دیگر از کادر استفاده نشده است. در نسخة یادشده از تحفة الوزراء نیز پانزده صفحة آغازین دارای کادر و صفحه‌های بعدی فاقد کادر است. شاید با جستجو در کتاب‌های فارسی آن عهد و دیار بتوان نمونه‌های دیگری از کار این کاتب را نیز یافت و احتمالاً او را شناسایی کرد. امّا تا همین‌جا می‌توان حدس زد که وی کاتبی درباری است، چونکه آثار هنرمندانه‌ای را به ثمر رسانده که در آنها نام سلطان و وزیر برجسته است. او زبان فارسی را هم می‌دانسته است، چون دست کم دو کتاب فارسی را به کتابت او در دست داریم.

هر دو کتاب فارسی که به خطّ کاتب یادشده است از بسطامی‌اند. یک احتمال چنین است که شاید بسطامی دستنویس خود را پیش از تقدیم به سلطان و وزیر، به دست آن کاتب می‌سپرده و او آن را رونویسی و پاکنویس می‌کرده است. احتمال دیگر این است که شاید خودِ بسطامی یا دیگرانی در دربار عثمانی می‌خواسته‌اند از آثار او چیزی شبیه آنچه امروزه «مجموعه آثار» می‌نامیم تهیّه کنند و از این جهت است که این کتاب‌ها را به این شکل زیبا و هنرمندانه آماده کرده‌اند. هر گونه بوده باشد، فعلاً این دو نسخه بهترین دستنویس‌هایی است که از این دو کتاب بسطامی به زبان فارسی شناسایی شده‌اند.

نسخة دیگر شرح شمسیّة بسطامی در گنجینة شهید علی پاشا از کتابخانة سلیمانیّه در استانبول، به شمارة 1792 نگهداری می‌شود که از آن با کوته‌نوشت شه یاد می‌کنیم. این دستنویس در 186 برگ و 371 صفحه کتابت شده و فهرستی از مطالب کتاب نیز در آغاز نسخه نوشته شده است. نسخه‌های شه و صو مستقلّ از یکدیگرند، بدین معنا که هیچ‌کدام از روی دیگری کتابت نشده است. در حاشیة شه گاه تصحیح‌هایی دیده می‌شود که در صو نیست. کاتب شه و تاریخ کتابت آن قید نشده و عجالتاً شواهدی در نسخه دیده نمی‌شود که بتوان در این باره حدسی داشت. نکتة مهمّی در صفحة عنوان این نسخه آمده است، از این قرار:

کتاب شرح الشمسیّة باللغة الفارسیّة تألیف الشیخ علیّ بن مجد الدین الشاهرودیّ البسطامیّ نوّر الله مرقده السامیّ. ترجم فیه القطب و زاد علیه

منظور از عبارت اخیر بیان این مدّعا است که بسطامی در این کتاب، شرح قطب‌الدین رازی را ترجمه کرده و زیاداتی را نیز بر آن افزوده است. چنانکه پیش‌تر یاد کردیم مهم‌ترین شرحی که بر رسالة شمسیّه نوشته شده از آنِ قطب‌الدین رازی و به زبان عربی است. این کتاب در 729 ق. پایان یافته و سپس مشهور و متداول شده است. آشکار است که شرح متأخّر بسطامی (پایان‌یافته در 863 ق.) نمی‌توانسته بی‌عنایت به شرح قطب‌الدین رازی باشد، چنانکه بسطامی خود در برخی مواضع کتاب بدان تصریح می‌کند. امّا اینکه شرح بسطامی به عنوان ترجمة شرح قطب‌الدین رازی قلمداد شود ارزیابی نادرستی است. هرچند سیر مطالب شرح شمسیّة رازی و بسطامی یکسان است، امّا این امر به تبع متن شمسیّه است نه اینکه شرح بسطامی در پی شرح رازی بوده باشد. شاهد مهم بر این مطلب، نوآوری‌های منطقی بسطامی در شرح خود بر شمسیّه است که در کتاب‌های دیگر، از جمله شرح قطب‌الدین رازی بر شمسیّه، یافت نمی‌شود. خلاصه ادّعایی که در آغاز این نسخه آمده با هر معنایی که از «ترجمه» در نظر بگیریم نادرست است.

نسخة سوم شرح شمسیّة بسطامی مربوط به کتابخانة راغب پاشا در استانبول به شمارة 900 است که از آن با کوته‌نوشت غب یاد می‌کنیم.[v] این نسخه در 200 برگ و 399 صفحه کتابت شده است. آنچه در حاشیة نسخه‌های صو و شه به عنوان تصحیح وارد شده بود، در این نسخه ضمن متن کتاب آمده است. نام کاتب و تاریخ کتابت قید نشده، امّا یادداشت و مهر مالکیّت آن دارای تاریخ است. یادداشت مالکیّت نسخه چنین است:

هو. استصحبه الحقیر عفّت کان الله له. سنة 160؟

نوشتة مهر مالکیّت نسخه نیز چنین است:

بشری لک إن ساعفت الأقدار 1170

بالأخره نسخة چهارم شرح شمسیّة بسطامی مربوط به کتابخانة أسعد افندی در استانبول، به شمارة 1956 است که از آن با کوته‌نوشت سع یاد می‌کنیم. این نسخه در در 87 برگ و 173 صفحه کتابت شده و ناقص است، چه تنها تا میانة مباحث کلّی و جزئی که فصل سوم از مقالة اوّل کتاب است را در بر می‌گیرد. چنانکه در صفحة پایانی این دستنویس دیده می‌شود کتابت آن ناقص رها شده است، نه اینکه بعداً برخی برگه‌های آن از دست رفته و نسخه دچار افتادگی شده باشد. همچنین به نظر می‌رسد که سع از روی صو کتابت شده است (یا اینکه سع و صو دارای اصل مشترکی هستند). دربارة شواهد مالکیّت نسخه، تنها یک مهر بر صفحة اوّل آن دیده می‌شود که تاخوانا است، امّا با مقایسه با سایر نسخه‌ها می‌توان صورت بهتری از آن مهر را یافت و تشخیص داد که متن آن چنین است:

من الکتب التی وقفها العبد الفقیر إلى کرم ربّه الصمد شیخزاده محمد أسعد حین کونه نقیباً على الأشراف أنجاهما الله سبحانه ممّا یخاف ١٢٦٢

ملاحظه می‌شود که این مهر مربوط به وقف نسخه است و بنابراین اطّلاعات چندانی را دربارة تاریخ کتابت و کاتب نسخه به دست نمی‌دهد.

در مقایسة چهار نسخة یادشده از شرح شمسیّة بسطامی می‌توان گفت که صو مهم‌ترین نسخة کتاب به نظر می‌رسد، هرچند که دچار خطاهایی در ضبط برخی کلمات و افتادگی‌هایی در متن است. لذا صو به تنهایی برای تصحیح کتاب کافی نخواهد بود و در غیاب نسخة اصل کتاب به خطّ مصنّف، نسخه‌های شه و غب در کنار صو متن را به اندازة قابل قبولی بازنمایی خواهند کرد.

  1. نتیجه

در این مقاله به عالِمی از تمدّن اسلامی پرداختیم که کمتر شناخته شده است، یعنی شیخ علی بسطامی، و کتابی را از او معرّفی کردیم که کاملاً ناشناخته است، یعنی شرح شمسیّه. شرح بسطامی بر شمسیّة متن مفصّلی در علم منطق است که به زبان فارسی نوشته شده، و از آغاز تا پایان رسالة شمسیّه، حتّی بخش‌هایی که شارحان دیگر معمولاً به آن نپرداخته‌اند، را ترجمه و تحلیل کرده است و در ضمن آن دیدگاه‌های خود را در علم منطق که همراه با نوآوری‌هایی است بیان نموده است. با وجود شناختگی شمسیّه و اهتمام به شروح و حواشی آن، تاکنون این شرح مهجور مانده و جز نامی از آن در برخی فهرست‌ها در میان نبود. مقالة حاضر این کتاب را شناساند و می‌تواند فتح بابی برای توجّه به آن باشد. بدین‌ترتیب تاریخ منطق اسلامی نقطة اوج دیگری را در سدة نهم هجری پیدا می‌کند.

شرح شمسیّة بسطامی نیازمند تصحیح انتقادی است، و در این مسیر نسخه‌های دستنویس اثر را که تاکنون شناسایی کرده‌ایم در این مقاله معرّفی نمودیم. دشواری عمده در تصحیح انتقادی کتاب این خواهد بود که برخی منابع مورد ارجاع در آن هنوز منتشر نشده‌اند. دشواری عمده‌تر از این قرار است که برخی منابع کتاب تنها به اجمال یاد شده‌اند و شناسایی آنها دشوار خواهد بود. ولی به هر حال تصحیح انتقادی و انتشار شرح شمسیّة بسطامی افزون بر احیای این اثر، راه را برای شناسایی برهه‌ای از تطوّرات علم منطق اسلامی باز خواهد کرد که تحت حکومت عثمانیان و در دادوستد فکری میان عالمان سرزمین آناتولی در آن دوران رخ داده است. هنوز چیز زیادی دربارة این برهه نمی‌دانیم.

 

پی‌نوشت‌ها

  1. در همین نسخه، یادداشت‌های تملّک و نیز انجامة رساله‌های نسخه نیز که در ادامه آورده شده بر مطلب مورد نظر دلالت دارد:
  • «من کتب الفقیر إلی الله الحامی شیخ علیّ ابن مجد الدین الشاهرودیّ البسطامیّ رزقه الله تعالی علماً نافعاً بحقّ محمّد وآله اجمعین» (بسطامی، مجموعه، شهید علی پاشا: گ2ر)
  • «من کتب الفقیر الکسیر شیخ علی بن مجد الدین الشاهرودیّ البسطامیّ وقع الله لمراضیه. حُرّر هذه السطور فی ذی الحجة أربع أربعین وثمانمائه» (همان، گ2ر)
  • «وأنا الفقیر الی الله شیخ علیّ بن مجد الدین الشاهرودیّ ثمّ البسطامیّ أحسن الله فی سلوک طریق الحقّ منهاجه، وأوضح فی العروج إلی مدارج العرفان معراجه، وقت الضحی یوم السبت الثالث عشر من رمضان الواقع فی تأریخ سنة ثمان عشرین وثمانمائه ببلدة هراة بالمدرسة المشتهرة المعروفة الغیاثیّة صانها الله عن الآفات وحرسها عن البلیّات، بحقّ محمّد خیر الزمان» (همان، گ43پ)
  • «یوم الأربعاء آخر شهر شعبان سنة سبع عشرین وثمانمائه علی ید العبد الفقیر شیخ علیّ بن مجد الدین الشاهرودیّ ثمّ البسطامیّ أعلی الله درجته وکمل مرتبته بحقّ محمّد وآله بقریة شاهرود عمّرها الله تعالی» (همان، گ80پ)
  • «انتهی کتب ؟ وقت التوجّه إلی حرم بیت الله فی جمادی الأولی سنة ثمان أربعین وثمانمائه الفقیر شیخ علیّ البسطامی» (همان، گ46پ)
  1. گویا تاکنون این شاهد مورد توجه قرار نگرفته و پژوهشگران اروپایی برای نشان‌دادن رابطة استادی و شاگردی میان ابهری و کاتبی تنها به شواهد موجود در یک نسخة خطّی ارجاع می‌داده‌اند؛ رک (Street, 2017: 349).
  2. عبارت علّامه حلّی دربارة کاتبی چنین است: «کان من فضلاء العصر وأعلمهم بالمنطق» (مجلسی، 1403: 66).
  3. توجّه کنید که در این تفسیر، «مجموع» به معنای لغوی آن اخذ شده، یعنی در کنار هم قرار گرفته. در تفسیر قبلی، «مجموع» به معنای اصطلاحی اخذ شده بود، یعنی مجموعة اجزا.
  4. وجود این نسخه از شرح شمسیّة بسطامی را آقای دکتر مهدی اسدی اطّلاع دادند که بدین‌وسیله از ایشان قدردانی می‌شود.

 

 

 

[1] genre

 

 

 

 

 

 

  • قرآن کریم
  • ابن‌عماد، شذرات الذهب فی أخبار من ذهب، ج 9، تصحیح و تعلیق: محمود الأرناؤوط، بیروت: دار ابن کثیر، 1413 ق.
  • احراری، فرهاد، «مجموعه رسائل عرفانی به خط علاءالدین علی بسطامی(مصنّفک)، نوشته شده در ۸۲۸ ق. در مدرسة غیاثیّة هرات»، نامة بایسنغر (سالنامة ویژة مطالعات ادبی، تاریخی و فرهنگی هرات)، شماره 1، 1398. ص 249-266.
  • امیرآفتابی، میناسادات و دادبه، اصغر، «معرفی، بررسی و تحلیل نسخه خطی «تحفه الوزراء» علی بسطامی شاهرودی «مصنفک»، تفسیر و تحلیل متون زبان و ادبیات فارسی (دهخدا)، دوره 11 ، شماره 40 ، تابستان 1398 ، صص 13-42.
  • بسطامی، علی، مجموعه، استانبول: کتابخانة سلیمانیّه، گنجینة شهید علی پاشا، نسخة شمارة 1420.
  • بسطامی، علی،تحفة الوزراء، استانبول: کتابخانة سلیمانیّه، گنجینة ایاصوفیه، نسخة شمارة 2855.
  • بسطامی، علی، شرح شمسیّه، استانبول: کتابخانة سلیمانیّه، گنجینة ایاصوفیه، نسخة شمارة 2557.
  • بسطامی، علی، شرح اوائل مثنوی، تحقیق: زهیر طیب، تهران: تراث اسلامی، 1399.
  • رازی، قطب‌الدین، تحریر القواعد المنطقیّة فی شرح الرسالة الشمسیّة (همراه با حاشیة سیّد شریف جرجانی)، تصحیح محسن بیدارفر، انتشارات بیدار، چاپ دوم، 1384.
  • ریاحی، محمّدامین، زبان و ادب فارسی در قلمرو عثمانی، تهران: پاژنگ، 1369.
  • طاشکپری‌زاده، الشقائق النعمانیة فی علماء الدولة العثمانیة، بیروت: دار الکتاب العربیّ، 1395 ق.
  • فهمی، عبد السلام عبد العزیز، السلطان محمد الفاتح، دمشق: دار القلم، الطبعة الخامسة، 1413 ق.
  • کاتبی قزوینی، ابوالحسن علی بن عمر، حکمة العین، تصحیح: عباس صدری، تهران انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، 1384.
  • مجلسی، محمّدباقر، بحار الأنوار، ج 104، تحقیق: سید إبراهیم میانجی و محمدباقر بهبودی، دار إحیاء التراث، 1403 ق.
  • Khaled El-Rouayheb, The Development of Arabic Logic (1200-1800), Basel: Schwabe Verlag, 2019.
  • Street, Tony, “Kātibī (d. 1277), Taḥtānī (d. 1365), and the Shamsiyya”, in El-Rouayheb, Khaled and Schmidtke, Sabine (Ed.), The Oxford Handbook of Islamic Philosophy, Oxford: Oxford University Press, 2017.